Tohtori Marx kuvaili yksien harjoittamaa toisten jotensakin kuppaamista siihen tapaan,että ”pääoma on kuollutta työtä, joka vampyyrien lailla elää vain imemällä elävää työtä, ja se elää sitä paremmin, mitä enemmän se sitä imee.”

lauantai 14. tammikuuta 2012

بحران درقمارخانه های بازار آزاد سرمایه داری جهانی


                       
سپتامبر 2008 به عنوان نقطه عطفی در تاریخ سرمایه داری ثبت شد. کشتی اقتصاد بازار آزاد به صخره خورد و ترک های بزرگی برداشت و همراه با آن هیبت افسانه ای اش دود شد!
در هفته ی آخر شهریور دو بانک سرمایه گذاری آمریکا که در زمره ی 4 بانک سرمایه گذاری بزرگ بودند، از میان رفتند. بانک سرمایه گذاری لیمن برادرز با 600 میلیارد دلار بدهی در تراز حساب ها اعلام ورشکستگی کرد و بانک سرمایه گذاری مریل لینچ زیر فشار دولت منحل شده و در "بانک آمریکا" ادغام شد. بحران ورشکستگی حتا دامن "تسخیر ناپذیرها" را گرفت: گروه مالی عظیم  "ا. آی.جی" (آمریکن اینترناشنال گروپ) تا آستانه ی سقوط رفت. اما دولت آمریکا با تزریق 85 میلیارد دلار یارانه آن را نجات داد و مالک دارائی های آن شد.
 ورشکستگی بانک های سرمایه گذاری معظم، بازار سهام وال استریت (این بزرگترین قمارخانه ی دنیا و  نماد برجسته ی "اقتصاد بازار آزاد") را به لرزه در آورد و امواج بحران را به دیگر بازارهای سهام جهان فرستاد.
بعداز بحران نظام مالی  در دهه 1930، بحران کنونی سرمایه داری جهانی، بی سابقه و در نوع خود بی نظیر است. هفته قبل از این نیز دو شرکت وام مسکن به نام های "فنی می" و "فردی مک" تا آستانه ی سقوط رفتند. این بار نیز دولت آمریکا با تزریق 200 میلیارد دلار یارانه آنها را از خطر ورشکستگی رهانید. این در شرایطی است که در زیر اوراق بهادار این دو شرکت مالی وام مسکن، نوشته شده است: دولت آمریکا هیچ مسئولیتی را در قبال این اوراق ندارد! اما بزرگترین خریداران این اوراق یعنی بانک های مرکزی کشورهای دنیا (مانند چین، عربستان، آلمان و غیره) با علم به اینکه آمریکا پشتوانه ی این اوراق بهادار هست، صدها میلیارد دلار از سهام این دو شرکت مسکن را  خریداری کرده بودند. اکنون، دولت آمریکا به بزرگترین مالک سرمایه دار در جهان تبدیل شده است!
وقتی که خطر ورشکستگی حتا یقه گروه مالی "ا. آی.جی" (گروه مالی که از دولت بوش 85 میلیارد دلار یارانه دريافت کرد) را گرفت، همه مراکز مالی دنیا به خود لرزیدند. ورشکستگی "ا.آی.جی." بانک های مرکزی چین تا آلمان را به خطر می انداخت. "ا.آی.جی" یک  شرکت عظیم بیمه و اعتباری است که برای سرمایه گذاری های بزرگ در سراسر جهان وام های اعتباری و بیمه صادر می کند. این شرکت، تا چند روز قبل از رسیدن به آستانه ی سقوط، بیش از هزار میلیارد دلار دارائی داشت. این گروه مالی، از راه بیمه کردن اوراق سرمایه گذاری در مسکن، که در نظام مالی بانک های دیگر در گردش می بود، سودهای افسانه ای بدست آورده بود. اما به درون مردآبی  که این سرمایه گذاری های مسکن ایجاد کرده بودند فرو رفت. از آنجا که نجات یک به یک بانکها برای دولت آمریکا ممکن نیست و تمام نظام مالی "مسموم" استَ،  وزیر خزانه داری آمریکا و رئیس بانک مرکزی آمریکا، طرحی از آستین بیرون آوردند. طبق این طرح دولت آمریکا باید 700 میلیارد دلار به درون نظام مالی آمریکا تزریق کند. یعنی 700 میلیارد دلار خرج خرید "دارائی های بد" (سهام های از ارزش افتاده ی شرکت های مالی) کند.  در صورت تصویب طرح توسط کنگره امریکا، طرح به اجرا در خواهد آمد.
 اما، هدف  از این "تزریق" چیست؟
 هدف آن است که قیمت سهام این نهادهای در حال ورشکستگی، افزایش یابد. این بزرگترین یارانه ی دولتی در تاریخ است. اگر دهقان هندی نتواند دیون بانکی خود را باز پرداخت کند خودکشی می کند و بعد از اینکه خودکشی کرد، بانک ها زن و بچه اش را وادار به بردگی در پلانتاژها و سنگ بری ها می کنند تا دیون دهقان را بپردازند. اگر کارگر یا کارمند یا بیکار آمریکائی نتواند اقساط خانه اش را بپردازد، جایش در کنار خیابان در کنار بقیه بی خانمان هاست. اگر دولت هند برای نجات دهقانان هندی، به آنها کود و بذر با قیمت های سوبسیدی بدهد یا دولت آمریکا برای ممانعت از بی خانمان شدن آمریکائی هائی که قادر به پرداخت اقساط خانه هایشان نیستند دخالت کند، می گویند این "سوسیالیسم" است و باعث تحریف عملکرد "بازار" می شود. اما 700 میلیارد دلار چیست؟ بزرگترین یارانه ی دولتی در تاریخ است. اما برای اینکه ماهیت آن را بپوشانند اسم دیگری به آن داده اند. رئیس بانک مرکزی آمریکا اسم آن را گذاشته است: "خرید سهام ها به قیمت زمان بلوغ"! همه می پرسند، این واژه ی جدید دیگر چیست؟ توماس لایر، اقتصاد دان و مدیر سابق شرکت وام مسکن "فنی می" جواب می دهد: « البته همه می دانند، "خرید به قیمت زمان بلوغ" یعنی خرید آن به قیمت بالای بازار.» (نقل شده در هرالد تریبون 25 سپتامبر- جیمز سافت- مقاله ی: بعید است که طرح بزرگ ضد ورشکستگی موفق شود)
سوال اینجاست که اگر قانون گذاران این طرح را تصویب کنند، دولت آمریکا 700 میلیارد را از کجا خواهد آورد که به درون بازارهای مالی تزریق کند؟ چاپ اوراق قرضه و فروش آن به بانک های مرکزی کشورهای دیگر مانند چین، عربستان، ژاپن و آلمان و غیره. اما دولت آمریکا پیشاپیش بیش از 10 هزار میلیارد دلار (10 تریلیون دلار) مقروض است. و سوال بزرگ اینجاست که اگر دولت آمریکا نتواند دیون خود را بازپرداخت کند، و در نتیجه در خطر ورشکستگی قرار گیرد، کدام دولت با تزریق یارانه آن را از خطر ورشکستگی نجات خواهد داد؟
چرا بانک های سرمایه گذاری ورشکست شدند؟
این بانک های سرمایه گذاری، با بانک هائی که مردم سپرده ها و پس اندازهای خود را در آن می گذارند، تفاوت های بزرگ دارند. اینها در واقع گروه های مالی عظیم هستند که با مکانیسم  وام دادن و وام گرفتن مستمر و سریع، تمرکز بزرگی از دارائی ها را به صورت اعتبارات مالی و ذخایر مالی در یک جا جمع کرده و در عرصه های مختلف اقتصادی، در اقصی نقاط جهان، به حرکت در می آورند و از آنها سود می مکند و خارج می شوند. میان این نهادهای مالی، روزانه میلیاردها دلار وام و اعتبار رد و بدل می شود. هر چند این نهادهای مالی و فعالیت های مالی آنها، فاصله ی زیادی با عرصه ی تولیدی دارند، اما سرنوشت تولید وابسته به عملکرد انگلی مالی آنان است. این نهادهای مالی اقتصاد جهان را کنترل می کنند. اما عملکرد و تصمیم گیری آنها، وابسته به رقابت میان بلوک های مالی عظیم در جهان بر سر کسب حداکثر سود است. این ها فقط یک منطق را دنبال می کنند: کسب حداکثر سود در کمترین زمان. هر چه بیشتر خطر کنند، سودهای بالاتر بدست می آورند. خطر کردن یعنی افزایش خطر ورشکستگی. در 20 سال گذشته اقتصاد سرمایه داری جهانی، بیش از پیش "مالی" شده است. یعنی بیش از پیش به این عملیات قمار بازی مالی وابسته است.
آنچه مرتبا در مورد دلایل این بحران به گوش می خورد آن است که "بحران بازار وام های مسکن در آمریکا" این بحران بزرگ در نظام مالی سرمایه داری جهانی را  بوجود آورده است. اما بحران بازار وام مسکن، "دلیل" این بحران نیست. بلکه چکاننده ی بحران مالی اخیر بود. دلیل این بحران یا ریشه هایش بطور کلی در خود سرمایه داری امپریالیستی (یعنی سرمایه داری جهانی که سرمایه مالی در آن سلطه دارد) است و بطور خاص، مربوط به افزایش خصلت انگلی نظام مالی اقتصاد جهانی است.
ابتدا به "بحران بازار وام های مسکن" بپردازیم و ببینیم مراکز مالی حریص آمریکا وارد چه قماری شدند که از آن ورشکسته بیرون آمدند. می دانیم که وام مسکن، وامی است که خریدار خانه، از بانک می گیرد و بعد ماهیانه قسط و بهره ی آن را به بانک باز می گرداند. اما مسئله در اینجا خاتمه نمی یابد. وام های خریداران مسکن در بازارهای مالی خرید و فروش می شود و بر سر آن ها گمانه زنی یا قمار بازی صورت می گیرد. به این می گویند: "بازار" وام های مسکن! اقتصاد آمریکا به مدت 5 سال رونق خود را مدیون فعالیت این بازار بود. از آنجا که بازار وام اشباع شده بود، بانک های وام مسکن شروع به دادن وام های بی پشتوانه کردند. یعنی برای گرفتن وام مسکن، نیازی به داشتن پشتوانه ی شغلی یا مالی نبود. این وام ها، در مقابل وام های با پشتوانه (پرایم) به وام های "ساب پرایم" یا "وام های بی پشتوانه" یا "درجه چندم" مشهور شدند. عده ی زیادی با گرفتن وام های "درجه چندم" صاحب خانه شدند.
اما بازارهای مالی دیگر برای خرید "وام" به کیفیت یا پشتوانه آن نگاه می کنند و ترجیح می دهند وام های "پرایم" یا "با کیفیت عالی" را بخرند. به این ترتیب، وام های "درجه چندم" روی دست بانک های وام مسکن باد کرده بود. بعلاوه، وام گیرندگان قادر به باز پرداخت به موقع دیون خود نبودند. بانک های وام مسکن برای درمان هر دو درد (یعنی فروش وام های بی پشتوانه به بازارهای مالی دیگر و "حل" دیرکرد در بازپرداخت دیون ) دست به یک کلک بازاری زدند: آنان وام گیرندگان را تشویق کردند که برای بازپرداخت دیون عقب افتاده ی خود، دوباره وام بگیرند! اما این بار وام با پشتوانه. اما کسی که از اول هم پشتوانه ای برای دریافت وام مسکن نداشت، و به همین دلیل وام مسکن بی پشتوانه گرفته بود، چگونه می توانست وام با پشتوانه بگیرد؟ به پشتوانه ی همان خانه ای که با وام بی پشتوانه خریده بود! این سری دوم وام ها به دلیل داشتن پشتوانه، وام های "با کیفیت عالی" درجه بندی شدند و در بازارهای مالی جهان به فروش رفتند. میلیاردها دلار از این وام ها به فروش رفت. طبعا، صاحبان خانه قادر به باز پرداخت دیون خود نشدند. نه تنها بانک هائی که این وام ها را صادر کرده بودند بلکه بانک هائی که میلیاردها دلار از این "دارائی های بد" را خریده بودند، دچار وخیم ترین بحران زندگی خود شدند. اما در این میان، هیچ کس کار "غیر قانونی" نکرده است. همه این فعالیت ها در "بازار آزاد اقتصاد" سرمایه داری، کاملا قانونی است. حال نگاهی به نوع دیگری از قمار بازی در بازارهای مالی نگاه کنیم که نامش "بیمه دیرکرد در باز پرداخت دیون" نام دارد (کردیت دیفالت سوآپ یا سی دی سی).
بازیگران بازارهای سهام و اوراق بهادار، بر سر جوانب گوناگون وام ها شرط بندی می کنند. مثلا، اینکه آیا بازپرداخت خواهد شد یا نه؟ آیا قیمت خانه هائی که این وام ها مربوط به آنهاست بالا خواهد رفت یا نه؟ در این میان، یک عده هم پیدا می شوند که اوراق بهادار مربوط به وام ها را "بیمه" می کنند. بنابراین، وقتی صحبت از آن می کنیم که مثلا "فنی می" و "فردی مک" بانک های سرمایه گذاری در مسکن هستند یعنی اینکه به خریداران مسکن، وام داده اند. یا وقتی می گوئیم فلان بانک بزرگ، بانک مالی بیمه است، منظور بیمه کردن این بازی های مالی است. یک نمونه از فعالیت ها که گفته می شود نقش مهمی در ایجاد بحران در بازارهای مالی داشته است به "کردیت دیفالت سوآپ" (سی دی اس) معروف است: بانک الف به دلال سهام ب، یک میلیون دلار قرض می دهد. اما چون از بازپرداخت آن مطمئن نیست، به سراغ "بیمه دیرکرد در بازپرداخت ديون" که آن را ج می نامیم می رود و ماهی صد دلار بابت این بیمه به ج پرداخت می کند. اگر "ب" در بازپرداخت های خود موفق باشد، ماهی صد دلار مجانی به جیب بیمه (ج) می رود. (برای همین سی دی سی های زیادی بوجود آمد). اما مسئله در این سطح نمی ماند بلکه یک گام جلوتر می رود. یک نفر دیگر (د) به سراغ ج رفته و بیمه ی میان الف و ب را از وی می خرد! توجه کنید که در این میان هیچ کالائی تولید نشده است که "خریده" و "فروخته" شود. همه چیز شرط بندی است. تا زمانی که "ب" به موقع وام هایش را بازپرداخت می کند، وضع همه ی این زنجیره خوب است. ولی اگر "ب" نتواند بدهی اش را پرداخت کند، "ج" (یعنی بیمه کننده) نه تنها به الف بلکه به همه کسانی که اوراق بیمه را خریده اند، باید پرداخت کند! "ج" در این مدت مرتبا اوراق بیمه میان الف و ب را با این انتظار که "ب" از پس پرداخت دیون خود بر خواهد آمد، فروخته است. و الف و خریداران دیگر، این بیمه را با این حساب از "ج" خریده اند که "ب" خواهد مرد یا قادر به پرداخت بدهی هایش نخواهد بود و اگر چنین شود، آنها این قمار را برده اند و "ج" باید به همه شان پرداخت کند. هیچ کس (حتا وزیر خزانه داری آمریکا) نمی داند که چقدر از این سی.دی. اس ها در جهان فروش رفته است. اما یک بازار کاملا غیر قابل کنترل شده است. همه نهادهای مالی جهان آنقدر بهم قرض دارند که اگر یکی سقوط کند بقیه نیز در معرض خطر قرار می گیرند. می بینیم که بخش بزرگی از فعالیت های مالی مهم جهان شرط بندی هائی از این نوع است: شرط بندی بر سر اینکه آیا کسی می تواند بدهی خود را پرداخت کند یا خیر! کشاورزی، صنعت، سیاست بحول محور این اقتصاد می چرخد. آنهمه مداحی در وصف "بازار آزاد" این را تولید کرده است. این است آن "بازار آزادی" که مبلغین قلم به مزد سرمایه داری برایش سینه چاک می دهند.
با این بحران، مشروعیت نظام بازار آزاد در فاضلاب غوطه می خورد و قادر نیست با هزار لیتر عطر و عناب نیز خود را خوشبو کند. کجا هستند  آن "اقتصاد دان" هائی که در کمال نادانی و جهالت با دست راستی ترین محافل سیاسی و اقتصادی جهان دم می گرفتند و "بازار آزاد" را عین "رهائی بشریت" تلقی می کردند و بی شرمی را تا بدانجا رسانده بودند که حتا یارانه های دولتی بابت نان را "کمونیسم" و "اقتصاد سوسیالیستی" می خواندند؟ کجا هستند آن "اقتصاد دان" هائی که هنگام مدیحه سرائی برای "بازار آزاد" دهانشان کف می کرد، با غلظت و حرص ارتجاعی علیه مارکسیسم سخنوری می کردند و با دروغ پردازی های بیمارگونه  از "شکست سوسیالیسم" سخن می گفتند تا چشم مردم را بر جنایت آفرینی روزانه ی نظام سرمایه داری ببندند؟ آنان همراه با وال استریت محبوبشان، دچار تشنج های عصبی شده اند. البته نه بخاطر سقوط بهای دستخوش هائی که بابت مداحی و مشاطه ی [مشاطه گری ِ- آذرخش] چهره ی خون آشام سرمایه داری می گرفتند، بلکه به خاطر آنکه  چسب مشروعیت نظام محبوبشان در حال آب شدن است: آنهم نه فقط در "جهان سوم" فقیر و فلاکت زده بلکه حتا در قلب امپراتوری سرمایه داری، مردمی که با افسانه ی "بازار آزاد" تخدیر شده بودند، چشم هایشان را باز می کنند و از کلاهی که بر سرشان رفته عصبانی اند. این "بازار" قرار بود حق را به حق دار برساند. این "بازار" قرار بود، اگر ندارها دندان صبر بر جگر می فشردند ازغوره مویز بسازند. این "بازار" قرار بود، در ازای انباشت ثروت بالائی ها، نان و آب و خانه ای هم برای پائینی ها تولید کند. این "بازار" قرار بود خودش، خودش را "تصحیح" کند . این "بازار" قرار بود ضد فساد و رشوه باشد. این "بازار" قرار بود ... اما این بازار، هم در اوج موفقیت و هم در سقوط خود، باعث گسترش فقر و بی خانمانی در سراسر جهان شده است. با هر روزی که از عمر آن می گذرد، وضعیت تغذیه و زندگی مردم جهان بدتر می شود. مردم در شرایطی بدتر از صد سال پیش زندگی می کنند. این بازار کاری کرده است که در قرن 21 هر روز 30 هزار نفر فقط به دلیل عدم دسترسی به آب آشامیدنی می میرند. این بازار، یک ششم مردم جهان را محکوم به زندگی در حلبی آبادهای بی آب و برق و توالت کرده است. و این بازار، حتا خودش را نتوانست "تصحیح" کند.
اکنون نوبت به میدان داری مکتب دیگری که معتقد به اعمال برخی مکانیزم های کنترل دولتی بر "بازار" است، رسیده است. آنها می گویند، دولت باید بر "بازار" بیش از اینها نظارت کند! اما مگر همین دولت ها نبودند که با دخالت گری، راه را برای آزادی هر چه بیشتر و بیشتر بازار باز کردند؟ جورج بوش، پس از اینکه برای بار دوم به ریاست جمهوری آمریکا رسید، در ضیافت شامی که خفاشان مالی نیویورک برایش ترتیب داده بودند، گفت: « می گویند شما نخبگان این کشور هستید. من می گویم، شما پایه ی اجتماعی من هستید.» شلیک خنده ی نخوت بار حضار! کلینتون (رئیس حزب دموکرات آمریکا که باراک اوباما کاندیدای آن برای ریاست جمهوری آینده است) در دوره ی ریاست جمهوری خود، موانع قانونی در مقابل برخی شرط بندی های افراطی در وال استریت را از میان برداشت. جورج بوش، ورود "هج فاند" ها [صندوق های حفاظتی در مقابل تغییرات قیمت اوراق بهادار، نرخ بهره و غیره - آذرخش] به عرصه ی گندم و برنج و دانه های خوراکی پایه ای را باز کرد. این دولت ها بودند که در سراسر جهان "موانع" مقابل پای "بازار آزاد اقتصادی" را برداشتند. موانع" مقابل بازار چه بود؟ تعرفه ها، یارانه های نان و مسکن و کود و غیره؛  خدمات بهداشتی و آموزشی دولتی؛ مالکیت دولتی بر خدمات عمومی مانند راه آهن و غیره؛ بیمه بیکاری، قوانین استخدام و بیکاری، دانشگاه های کم هزینه، و ... همه این "موانع" را دولت ها یکی پس از دیگری شکسته و در عرصه جهان راه را بر "بازار" گشودند. کلیه نیازهای اولیه مردم نه تنها تبدیل به کالا بلکه تبدیل به اوراق بهادار قابل شرط بندی در بازارهای سهام شد. نتیجه آنکه وضع زندگی اکثر مردم جهان بدتر از صد سال پیش است. 
امروز بزرگترین مانع در مقابل ارضای نیازهای اولیه حیات مردم جهان، خود سرمایه است. سرمایه داری نظامی است که هر آنچه را انسان برای بقا، زندگی، سلامت، بهداشت، خلاقیت، شادی، دانش اندوزی، ...نیاز دارد، تبدیل به کالا و بدتر از آن تبدیل به کالای شرط بندی می کند. این نظامی است که  تولیدات چند میلیارد انسان را در ید اختیار چند صد غول مالی قرار می دهد و مایه ی شرط بندی چند صد دلال سهام می کند. این یک نظام اقتصادی و سیاسی عقب مانده و متعلق به گذشته است. واقعا دیری است که از زمان سرنگون کردن این نظام عقب مانده و خوفناک گذشته است

2008-09-27
http://www.aazarakhsh.org/

از نشریه حقیقت ارگان حزب کومونیست ایران  م.ل.م