مـارکـــس در واپسـین دوره زندگـی و کاپیتـــال
از: میکاییل ر. کراتکه
برگردان:
ب. کیوان
به عقيده یک نماينده مردمی، استوار بر چندین زندگی نامه، مارکس در دوران
پیری که همه توان کاری را از دست داده بود، زیر آماج نومیدی قرار گرفت. او به
نزدیک ترین دوستان اش، چون انگلس، گفته بود: پیشرفت هایی دارد و در طرح های
بزرگش پیش می رود. گاهی اعلام می کرد که کتاب II کاپیتال به زودی آماده خواهد
بود. در واقع، او وضعیت واقعی دست نوشته های ناتمام اش را از آن ها پنهان می کرد.
واقعیت این بود که او تقریباً همیشه از بیماری در تب و تاب بود. و علاوه بر این،
اغلب به کارهای سیاسی و کارهای «شورای عمومی انجمن بین المللی زحمتکشان» نخستین
انترناسیونال می پرداخت. با این همه، از سوی دیگر، پس از 1870، او دیگر همان
گرفتاری های مالی را که طی بیش از 20 سال او را آزار می داد، نداشت.
پس از 1867 او دیگر اثر بزرگی انتشار نداد و تقریباً هیچ چیز درباره نقد اقتصاد
سیاسی ننوشت، جز یک فصل درباره «تاریخ اقتصاد سیاسی» در آنتی دورینگ انگلس
و روایتی همه فهم از کتاب I
کاپیتال نوشته یوهان موس اما با بازبینی و بازنویسی او که در 1876 منتشر شد
(1). در ادبیات زندگی نامه نویسی این واپسین دوره زندگی او به ویژه به عنوان دوره
ناکامی نگریسته شده است. مارکس به دلیل های گوناگون، شاهکارش، کاپیتال
را به سامان نرساند. او بازمانده از کار و گردن نهاده به ناکامی، تصدیق کرد که در
به فرجام رساندن طرح بزرگ نقد اقتصادی اش از توان لازم برخوردار نیست. با این همه،
او کاپیتال را از جذابیت یک شاهکار ناتمام و ناکامل لبریز کرد. البته، این
امر تا اندازه ای آزادی عمل برای نظرورزیهای خطرناک، که مدت درازی درمارکس شناسی
آکادمیک مد روز بود، فراهم کرد.
به اعتبار کارهای جاری در چارچوب MEGA
از این پس می توان ایده ای بسیار مشخص و بسیار دقیق از کار علمی مارکس طی
واپسین دوره زندگی اش بدست داد. ظرف چند سال، اغلب دست نوشته ها، یادداشت های کتاب
خوانی های اش و کلکسیون های سندهای جمع آوری شده در این دوره منتشر شد. بدون شک،
این اقدام داوری درباره مارکس زمان سالخوردگی را دگرگون می کند و پایه
جدیدی برای داوری بهتر درباره اثرها و به ویژه نقد اقتصاد سیاسی اش فراهم می آورد.
چرا؟ برای این که مارکس به تأیید هزاران صفحه از نوشته های اش طرح بزرگ خود
را رها نکرد. او با همان شور و شوق به کار ادامه داد. او چیزی منتشر نکرد و هنگامی
که درباره تئوری ارزش اش بین هواداران و مخالفان او بحث در گرفت، بنظر می رسید که
خاموشی گزید (2). با این همه، همه نوشته های انتشار یافته او گواه بر کوشش های بی
وقفه اش برای هدایت درست کاپیتال و به ویژه برای فراهم کردن روایتی کامل و بی نقص
درباره آن است. کمابیش آخرین کلام موجز امّا آشکار کننده مارکس دوره پیری
را درباره کاپیتال در 1881 یادآور می شویم. او به دوست و همکارش دانیل سون
نوشت: «باید همه چیز را بطورکامل مرور کرد». درواقع، این اندیشه ده سال زودتر،
در1871، در بیان آمده بود (3). این درهنگامی بود که او کار کردن جدی هم زمان در
زمینه ترجمه فرانسه و روایت جدید آلمانی کتاب I کاپیتال را آغاز نهاد. می توان گفت
که او در عرصه روایت جدید نقد اقتصاد سیاسی، پنجمین آن، گام نهاد که هنوز بیشتربا
روایت آغازین آن در58-1857 فاصله مند است.
راه
دراز به سوی کاپیتال
یادآور می شویم که خواندن کاپیتال آسان نیست. مسئله آشکارا عبارت از یک
شاهکار ناتمام است. به علاوه، کاپیتال یک نوع تئوری و یک نوع توضیح علمی به ندرت
مشهود و اندک فهمیده شده تا روزگار ما است. آن چه بر دشواری می افزاید، این
است که تنها یک کاپیتال وجود ندارد، بلکه چندین کاپیتال وجود دارد. مارکس
طرح نقد اقتصاد سیاسی اش را از 1844 تا پایان عمر ادامه داد. پس از چند چرکنویس
درباره سیستم پولی که اکنون در دفترهای یادداشت اش از قرائت مشهور موسوم به Londoner
Heftوجود دارد، او نوشتن دست
نوشته های طولانی از 1857 – دست نوشته های پژوهشی و دست نوشته های ویرایشی - را
آغاز نهاد. در دوره های معینی، او درباره دیگر موضوع ها – مثلاً در 1860 (جدل با فوگت)
یا در 1871 (بیان نامه شورای عمومی A.L.T درباره جنگ داخلی در فرانسه) – را نوشت. البته، او نوشتن را تا 82-1881
قطع نکرد (4). پس ما چهار یا پنج روایت متفاوت از نقد اقتصاد سیاسی مارکس
در دست داریم. روایت نخست که به گروند ریسه شهرت دارد، در 58-1857 نوشته
شد. او در 59-1858 متن معروف به «درباره نقد اقتصاد سیاسی» را نوشت و منتشر کرد.
سپس در سال های 63-1861 فعالیت تازه ای را آغاز کرد که به نگاشتن سومین روایت – که
در اساس به صورت یک دست نوشته پژوهشی است، انجامید. بخشی از این روایت به «تئوری
ارزش اضافی» شهرت دارد (5). طی این دوره، مارکس برنامه آغازین خود (برنامه
تدوین شش کتاب از تاریخ 1858) را تغییر داد و از آن جا به ساختار شرح آن چه که آن
را زیر عنوان Das Kapital
می شناسیم راه یافت. در 65-1864، مارکس نخستین روایت از سه کتاب کاپیتال،
کم یا بیش در نظم وارونه (بر پایه کتاب III) را نوشت. این دست نوشته ها، بجز دست نوشته کتاب I که مارکس بنا بر دو
روایت متفاوت در 66-1865 بازنویسی و بازنگاری کرد، ناتمام ماند. دومین روایت تنها
روایتی است که آن را به فرجام رساند؛ و سرانجام به روایتی رسید که برای او مناسب
بنظر می رسید. پس از انتشار کتاب I
در 1867، مارکس کارهای اش را در دو سو دنبال کرد. از یک سو، به ویژه در
72-1871 او این متن را چندین بار نوشت و اصلاح کرد. از سوی دیگر، به کار کردن روی
درونمایه کتاب های II و
III ادامه داد، بی آن که
برنامه آن را با بازنویسی و افزودن چرکنویس ها و دیگر دست نوشته ها در متن های
تاکنون نوشته شده در 65-1864 تغییر دهد (6). همه این متن ها که برای نخستین
بار در MEGA
انتشار یافت، با کوهی از یادداشت های کتابخوانی ها و سندهایی که تا فرجام زندگی
گردآورد، به ما اندیشه ای از آن چه که واپسین روایت کاپیتال، پنجمین روایت
نقد اقتصاد سیاسی اش بود، آن طور که او آن را در واپسین دوره زندگی اش بررسی کرد،
ارائه می کند.
میان این روایت های مختلف گُسست روشنی وجود ندارد. حتی دگرگونی مشهور برنامه 1863
جهشی ایجاد نکرد، بلکه گام هایی حساب شده بود (7). نکته های خودنقدی بسیار بنیادی
در دست نوشته 58-1857 وجود دارد. در این دست نوشته ضمن کوشش در معرفی سیستم مقوله
های اقتصادی با روش «دیالک تیک» مارکس با محدودیت های خاص این روش برخورد
می کند و به شیوه توضیح منظمی می رسد که بنظر او مناسب با فرضیه های علم اجتماعی،
تاریخی و سیاسی مانند اقتصاد سیاسی است. او نقد خود را از هگل و تکلف روش
هگلی اصلاح کرد و آن را به پیش راند و بیش از پیش از دیالک تیک بدون اعتدال فاصله
گرفت و سرانجام به یک دیالک تیک بسیار فروکاسته و سنجیده رسید و این به عنوان لغزش
به عامه فهم کردن و همه پسند شدن تئوری وی نیست. او نسبت به دست نوشته ها، به ویژه
نسبت به دست نوشته 58-1857 بسیار خرده گیر بود. به طوری که برخی مارکسیست ها امروز
آن را چونان روایت کامل اثرش می نگرند. البته، او خود عقیده دیگری داشت. دست نوشته
58-1857 گامی به جلو را نشان می دهد؛ زیرا نویسنده آن به ویژه درباره روش توضیح
مناسب با تئوری عام و روشمند بسیار آموخته است. مهم ترین درسی که او به خاطر سپرد،
این است که باید از کرانمندی های ناگزیر روش دیالک تیک آگاهی یافت و حتی از نمود
ساخت پیش از تجربه پرهیز کرد. از آن جا، مارکس دست به پژوهش و اصلاح، بررسی
و بازشناسی می زند. دست نوشته های 58-1857، دست نوشته های 63-1861 و حتی دست
نوشته های 65-1864 بیشتر دست نوشته های پژوهشی هستد تا دست نوشته های ویرایشی. پس
از 1867 این کار پایان نیافته است. البته، بر عکس، مارکس در پایان سال های
70 (و حتی در 1882) به خواندن و بازخواندن کاپیتال ادامه می دهد و در آن اشتباه
هایی پیدا می کند.
همانطور که ریمون آرون در دهه 60 (قرن 20) مطرح کرد، می توان از خود پرسید:
چرا مارکس کاپیتال را طی تقریباً 15 سال پس از انتشار کتابI در 1867 به پایان نرساند. به
یقین ابتلاء به انواع بیماری ها، به ویژه بیماری های حاد، خستگی و فرسودگی، فاجعه
های خانوادگی مانع کار او بود. با این همه، در دوره های معینی، فرصت خواندن، کارکردن،
گردآوردن و بررسی کردن انبوهی از سندها بدست می آمد، حتی هنگامی که بنظر می رسید
قادر به نوشتن نیست. در هر حال تلاش بازنایستادنی او بنا بر نیازهایی بود که اثر
بزرگ اش آن را می طلبید. بنابراین، این موضوع راه را برای بررسی بسیار نزدیک باز
می گذارد.
پس از انتشار کتاب I
در سپتامبر 1867 مارکس تقریباً بی درنگ به کار می پردازد و طی سال 1868 در
نامه هایی به انگلس و دیگر دوستان اش خط های مهم برنامه و ساختار آن را
برای کتاب های II وIII رسم می کند. سپس به
دنبال کردن کار سخت و درازمدت بررسی و بازبینی دست نوشته هایی می پردازد که ظرف سه
یا چهارسال پیش فراهم آورده بود. چون او به آن چه که آن را به عنوان یک کار
ویرایشی در طی کار چند ماهه، شاید یک ساله می نگریست، متوجه مسئله های زیادی در
دست نوشته های ناتمام گردید. در آن وقت او چه می کند؟ او بررسی های اش را آغاز کرد
و دوباره مدت زیادی در موزه بریتانیا (British Museum) مستقر شد و در آن جا مجموعه
وسیعی از رونوشت ها، یادداشت های کتابخوانی ها، آمارها و نیز رونوشت های گزارش های
رسمی (با تفسیرهای آن) در مجموع بیش از 700 صفحه تدارک دید. به علاوه، طی شش سال و
این بار به کمک دخترش ژنی (Jenny)
مجموعه گسترده ای از مقاله های بریده شده در روزنامه ها فراهم آورد. همه این کارها
بر موضوعی استوار است که می اندیشید کاملاً بر وضعیت پول، شکل های گوناگون آن،
بازارهای مالی و بحران های آن ها – و به ویژه بحران های جدید مالی، یعنی پدیده
هایی که با بحران 1860 آشکار شد، تسلط دارد. او درست همان کاری را که در سال های
50 با بررسی های اش درباره بحران 58-1857 در اوج آن انجام داد، این بار در 69-1868
صرف تدوین یک رشته جزوه های مشهورش درباره پول و مسئله های پولی کرد. چیز بسیار
برجسته این است که ده سال بعد در 1878، مارکس این شاهکار را نوسازی می کند.
طی چند ماه، او باز چند جزوه درباره تئوری و تاریخ رابطه های پولی در کشورهای
بسیار مهم سرمایه داری آن دوره از جمله ایالات متحد و روسیه نگاشت (9). و باز به
کار ادامه داد. بین دسامبر 1878 و مارس 1879، او از یک مجموعه وسیع از چاپ های
جدید درباره بحران های پولی نسخه برداری کرد و اطلاعات خود را اکنونی و به روز کرد
(10). با این اشاره اکنون می توان ماده های اساسی بررسی های اش پول، اعتبار، سیستم
بانک ها و پدیده های بازارهای مالی، به ویژه بحران های پولی از 1868 را اعلام کرد.
کشف طلا در کالیفرنیا نظر مارکس را به خود جلب کرد و او را به تحلیل نتیجه
های این پدیده در 1850 سوق داد. از 1868 او مشاهده و بررسی پدیده جدیدی را آغاز
کرد که مربوط به گذار از سیستم پولی بین المللی به معیار مشهور طلا است. این پدیده
کاملاً خود را با مضمون تئوری پول او سازگار نشان داد. باز نمود پیشاپیش آن در فصل
سوم کتاب I کاپیتال به روشنی دیده
می شود (11). دگرگونی پول در سرمایه داری مدرن، گذار سیستم پولی از پول کالایی به
جانشینی آن توسط اعتبار و پول اعتباری در همه شکل های آن، و البته در مقیاس ملی
همان طور در مقیاس جهانی در حقیقت روندی تاریخی است که در آن زمان جریان داشت.
انگلیس، بنا براین، کشوری بسیار پیشرفته در ارتباط با تبدیل سیستم پولی به یک
سیستم اعتبار زیر سُلطه بانک های خصوصی و بیش از پیش بین المللی است؛ همان طور که
پیشرفته ترین کشور در صنایع بزرگ و تجارت مهم بین المللی است. مارکس به
ویژه شکل بندی نظام معیار طلا را بررسی و راز آن را کشف کرد: در واقع، این معیار
استرلینگ، نخستین پول ملی است که در راه کسب نقش پول جهانی بود. او به روشنی
دریافت که همه انواع معیارهای انگلیسی وظیفه های پول را در مقیاس جهانی بر عهده می
گیرند. بنابراین، بازار مالی لندن، وام عمومی انگلیسی در همه شکل های آن به محور و
نقطه مرکزی سیستم پولی جهان تبدیل می شود.
رانت مالی موضوع اساسی دیگر بررسی های مارکس است. از آغاز دهه هفتاد او به
بررسی ها درباره کشاورزی و علم کشاورزی پرداخت. طی بیش از دوازده سال، او توسعه های
کشاورزی مدرن، بیش از پیش سرمایه داری، حتی صنعتی در روسیه و ایالات متحد را کشف و
بررسی کرد. از این رو، او چشم انداز پژوهش های اش را در زمینه کشاورزی توسعه داد.
او با شروع به بررسی توسعه های کشاورزی در روسیه از زمان اصلاح های دهه 60 (آزادی
زمین بسته های روسیه) به تدریج به یک رشته کارهای تطبیقی درباره دگرگونی ها در
کشاورزی بسیار مهم کشورهای سرمایه داری دست می یازد. به علاوه، او کشاورزی کشورهای
مستعمره چون ایرلند یا هند را بررسی می کند و بدین ترتیب، کنکاش درباره کشورهای
واقع در خارج و حاشیه های اقتصاد دنیای سرمایه داری صنعتی را آغاز می نهد و
بدون درنگ به بررسی علم کشاورزی، حتی شیمی کشاورزی معاصر می پردازد و به بررسی های
اش درباره انقلاب ها و نوسازی های فنی جدید ادامه می دهد. در این چارچوب است که
او به طور جدی نسبت به توسعه کشاورزی آمریکا که قبلاً شناخت تا اندازه ای گسترده
از زمان جنگ داخلی از آن داشت، علاقمند می شود. از نظر مارکس ایالات متحد و
به ویژه ایالت های نیمه غربی در این مورد نمونه جذاب هستند. او در آن جا پیدایش
کشاورزی، شکلی از کشاورزی سرمایه داری را مشاهده می کند که هنوز پیشرفته تر از
کشاورزی انگلیس است. این هنوز یک انقلاب کشاورزی در حال به پایان رسیدن در دنیای
سرمایه داری بود که سرانجام به دگرگونی ساختار بازار جهانی انجامید. همه این ها در
تباین شدید با رکود، حتی افول کشاورزی در روسیه بود. از 1872، مارکس به
بررسی جدی توسعه سرمایه داری صنعتی و کشاورزی در روسیه پرداخت. از این زمان، او
متقاعد شد که راه های توسعه سرمایه داری در جهان شمارمند است و مدل کلاسیک
انقلاب صنعتی، مدل انگلیس فقط برای کشورهای اروپای غربی معتبر است (12). به یقین،
هنگامی که پژوهشگری مانند مارکس به چنین نتیجه گیری می رسد، در می یابیم که
دریافت او از تئوری عام سرمایه داری مدرن باید ما را به تمیز برخی دگرگونی
فراخواند.
مارکس
در راه روایت نهایی سرمایه
آیا دنبال کردن خواندن پیگیر هزاران صفحه از گزیده ها، یادداشت های کتابخوانی ها،
چرک نویس ها، کلکسیون های سندهای گوناگون که از مارکس در واپسین دوره زندگی
باقی مانده آسان است؟ آیا بین همه بررسی هایی که طی واپسین سال های عمرش صورت
گرفته و کار سترگ ناتمام اش رابطه و پیوستگی وجود دارد؟ اگر همه این نوشته ها
منحصر به طرح های اثرهای فرجام نیافته باشند، یا این که فقط باقی مانده های فکر
پراشتهایی باشند که حرص کتاب های بی شمار را در او برانگیخته، چنین قرائتی به یقین
بسیار کسل کننده است. در مجموع این گزیده ها و دست نوشته ها تقریباً به همان اندازه
مجموع جزوه های بررسی که مارکس در گذشته تدوین کرد، پرحجم است. به ویژه در
آن مجموعه بسیار وسیعی از داده های آماری وجود دارد که مارکس تا آن زمان
درباره روسیه، ایالات متحد و دیگر کشورهای سرمایه داری گردآورده بود.
به عقیده من و بنا بر تجربه ای که من از آن ها دارم، دنبال کردن کار مارکس
در بررسی های اش طی واپسین سال های عمر او کسل کننده نیست. در واقع بین آن ها
یک پیوستگی و انسجام وجود دارد. ما در آن ها پیوندهای آشکار با کاری را ردیابی می
کنیم که برای نگارش و اصلاح دست نوشته های اش که برای کتاب های IIو III پیش بینی شده بود، گسترش می دهد. اغلب این ها، در مجموع یک دهم،
در طی این سال ها نوشته شده است. طولانی ترین شان بین دسامبر 1868 و ژوئیه
1870 (دومین روایت کامل)، سپس در 78-1877 و 81-1880 بوده اند که سومین روایت تا
اندازه ای کامل را به ما ارائه می کنند. در واقع، مارکس، راه حل جدیدی برای مسئله
های تا اندازه ای شناخته جستجو می کند و به تصحیح کارهای خود، بازنویسی و نه فقط
بازخوانی کاپیتال می پردازد، گاه شناسی می تواند، در این مورد کمک کند. در اغلب
موردها رابطه زمانی بین بررسی های مارکس و کوشش های او برای نگارش یا کامل
کردن، حتی اغلب بازنویسی، دست نوشته های اش برای کتاب های II و III وجود دارد. این رابطه ها به قدر
کافی روشن است. مارکس، آن گونه که در جزوه های واپسین سال های اش، بنظر می
رسد، حتی در شرایط خاص طرح بزرگ نقد اقتصاد سیاسی، تغییر حالت نداده است. او هرگز
به پژوهشگر جنتلمنی که تنها برای خوشآمدش هر چه پیش آید پژوهش می کند، تبدیل نشد.
او کاملاً به آن چه که می کند و می پژوهد آگاه است. در مثل هنگامی که بررسی های
ریاضی اش را در سال های 82-1880 آغاز می کند به راستی از سوژه
اش غافل نمی ماند. او کوشش های اش را در تحلیل رابطه ها میان دگرگونی های نرخ
اضافه ارزش و نرخ سود کافی نمی داند. او کوشید «قانون های گردش» آن را بیابد (3).
ازاینرو، شروع به پژوهش بهترین روشهای تحلیل وتوضیح کرد و حساب فاضله
را کشف نمود و بکاربستن آن راهمزمان دربرابردیگر اقتصاددانان که تحلیل نهایی Analyse Marginale را ابداع کردند! آغاز
نهاد.
در چندین نوبت او به بررسی پول، دگرگونی های تازه در سیستم پولی انگلیس و بین
المللی می پردازد – و هم زمان به نگارش یا بازنویسی متن ها برای کتاب II (در 69-1868 و 78-1877) –
مبادرت می کند. البته، پژوهش های او بسی فراتر از سوژه هایی است که در چارچوب
تئوری عام به بحث در می آیند و موضوع شرح منظم در سطح تحلیل گردش سرمایه صنعتی
قرار می گیرند! یک دلیل مناسب برای این موازی گروی بین بررسی ها و کارهای نگارش
مربوط به این واقعیت است که در دریافت او، گردش سرمایه اهمیت دوگانه برای تئوری
پول دارد. این گردش، رکود و هم چنین سیر پول در اقتصادهای سرمایه داری را توضیح می
دهد و به پایه شکل های آغازین اعتبار که پشتوانه سرمایه داری مدرن است، کمک می
کند. بنابراین، ما در واپسین دست نوشته دراز مارکس برای کتاب II – در مقایسه با نخستین دست
نوشته برای این کتاب از تاریخ 65-1864 – پایه های تئوری اعتبار بسیار روشن و مدرن
را می یابیم. بدون شک، مارکس آنچه را که بسیاری ازمارکسیست ها هنوز نمی
دانند، می دانسته است. کتاب II
مرحله اساسی برای توضیح منظم و تکوینی تئوری پول مدرن اش بود.
او در 68-1867 به اصلاح دست نوشته کتاب III که از تاریخ 65-1864 شروع می شود، دست می یازد. در مجموع او در
مدت کوتاه به نگارش 11 دست نوشته مربوط به مقوله های سود، نرخ سود، سود متوسط،
قیمت، بهای تولید و قیمت بازار می پردازد. علاوه بر این، در درازترین دست نوشته
ها، او سه بار برای مشخص کردن «قانون» های گوناگون نرخ سود در همه راستاها و بنا
بر همه گوناگونی های ممکن عامل های مهم کوشش به عمل می آورد. در چندین نوبت، در
همان دست نوشته ها، او برای یافتن فرمول های مناسب که قانون های رانت تفاضلی، یا
توسعه آن در درازمدت را بیان می دارند، به تلاش بر می خیزد. «قانون» های جدید
البته مارکسی با اندیشه های ریکاردویی متفاوت است. نتیجه این کار:
ساختار جدید دلیل آوری برای بخش I
کتاب III است که در آن مارکس
از آن زمان به «عمل مشخص» جدید سرمایه داری روزمره: پدیده های قیمت و سود
چنان که هر یک از سرمایه داران آن ها را تمیز می دهند، می پردازد (14). او هم زمان
بررسی فن های حسابداری تجاری حتی شرح فن های بانکی را آغاز می نهد؛ بررسی که چندین
بار طی سال های بعد تکرار می کند.
کمی بعد، از 1870 او کار دوباره روی متن کتاب I را - چندین بار، برای چاپ دوم
آلمانی 1872 و به ویژه برای ترجمه فرانسه آغاز کرد که به چاپ واقعی فرانسه که در
جزوه هایی در 75-1872 منتشر گردید، تبدیل شد. مارکس برای نگاشتن این چاپ
همت ورزید و بسیاری از قطعه های آن را بازنویسی نمود و به آن ارزش علمی خاصی اعطاء
کرد. به عقیده او و بنا بر پژوهش های اش، روایت فرانسوی باید پایه همه چاپ های
آینده کتاب I
کاپیتال باشد (15). پس می توان پنداشت که از 1874 مارکس به روایت جدید
کاپیتال، روایتی که چند عنصر آن را قبلاً آفریده بود، می اندیشید. البته، چرخش
قطعی برای کامیابی همه اثر وی از زمان انتشار جلد II (با کتاب های II و III) کاپیتال بود.
سرانجام، او چندین دست نوشته برای کتاب II می نگارد. در مجموع 8 دست نوشته که درازترین و مدون ترین آن مانند
دست نوشته VIII
به نگارش مارکس در 81- 1880 به انگلس به عنوان متن پایه برای چاپ
کتاب II مارکس پس از مرگ وی کمک کرد. او در آن جدول های خاص اقتصادی اش را - نه برای
نخستین بار، بلکه به شکل بسیار ظریف می نمایاند -، در این کتاب او از شناخته
ترین فرمول های جبری استفاده می کند. این اثر به پایان نمی رسد و در نتیجه جدول
های اقتصادی اش ناتمام می ماند. البته، این تحلیل روند کلی گردش و بازتولید، از
جمله انباشت سرمایه اجتماعی، در مجموع، به ویژه در نزد اقتصاددانان، به عنوان یکی
از شگرف ترین دستاوردها نگریسته شده است. فراموش نکنیم که این مارکس
«سالخورده» است که به آفرینش این کار نمایان در 81-1880 نایل آمد. و باز می بینیم
که یک رابطه زمانی با دیگر کارها و بررسی ها وجود دارد. سه سال پیش از آن او یک
فصل درباره تاریخ اقتصاد سیاسی برای کمک به انگلس در جدل او با دورینگ
نوشت. در این چارچوب بررسی جدول های اقتصادی کنه را در روایت های مختلف آن
ها از سر گرفت. فصل او برای آنتی دورینگ در واقع شرح مفصل جدول های
فیزیوکرات ها است. می توان پنداشت که این در هنگامی است که نخستین روایت اش را از
یک جدول اقتصادی ترک می کند - روایتی که در دست نوشته 63-1861 وجود دارد - و
اندیشیدن جدی به شکل مناسب توضیح برای تحلیل خاص اش از گردش و بازتولید سرمایه کلی
اجتماعی آغاز می نهد.
مارکس برای کتاب III
چند دست نوشته بین 1871 و 1882 نگاشت. این متن ها برای نخستین بار در 2003 در جلد
14/II MEGA منتشر شده اند. این ها چرکنویس
ها درباره تئوری های نخستین فصل این کتاب پیرامون مقوله های سود، نرخ سود و بهای
تولید هستند که به تمرین های ریاضی شباهت زیادی دارند. مارکس آن طور که او
را در این چرکنویس ها می بینیم، هنوز رابطه های منطقی در شکل «قانون عام» - بین
نرخ اضافه ارزش و نرخ سود را جستجو می کند. رابطه هایی بین این دست نوشته ها
و بررسی های اقتصاد سیاسی که او هم زمان به ادامه آن ها می پردازد، وجود دارد.
البته، او ترکیب های گوناگون (هم نوسانی های عامل های تعیین کننده نرخ سود) به طور
منطقی ممکن یا تصور پذیر را تحلیل می کند. هم چنین او می کوشد ترکیب هایی بیابد
که مفهوم مُعین اقتصادی داشته باشند؛ روی این اصل جستجوی این ترکیب ها را در تاریخ
و توسعه های معاصر سرمایه داری صنعتی و کشاورزی در چند بخش از جهان را آغاز می
نهد. بنظر می رسد که او سراسر فصل نهایی برای نخستین بخش کتاب III را شبیه فصلی که
«قانون» های نرخ اضافه ارزش، فصل XVII
کتاب I را معرفی می کند، بررسی
کرده باشد. نویسنده طرح علمی تا اندازه ای بلندپروازانه، هم زمان به پژوهش واقعیت
ها و داده های تاریخی و آماری که استوار بر توسعه نرخ های بهره و توسعه نرخ های
رانت های ارضی است، می پردازد.
مسئله
ها و کشف ها
دست نوشته های کاپیتال که از مارکس باقی مانده مسئله هایی را مطرح می کنند
که به طور رضایت بخش بررسی نشده اند. از آن جمله است شرح منظم و کلی یک تئوری،
امّا هم زمان تاریخمند (16). با این همه، بررسی ها و یادداشت های کتابخوانی
واپسین دوره زندگی او نشانه هایی به ما ارایه می کنند. بنظر می رسد که مارکس
از این مسئله ها کاملاً آگاه بود و حتی به طور جدی به پژوهش راه حل های
استوارتر از راه حل هایی که تا آن زمان یافته بود، می پردازد.
به یک نمونه اشاره می کنیم. در 65-1864 مارکس نزد دوستان اش، به ویژه انگلس
با مباهات درباره یافتن یک راه حل علمی پایدار برای مسئله قدیمی رانت ارضی مطلق،
معمایی که اقتصاددانان کلاسیک هرگز نتوانستند به حل آن نایل آیند، سخن گفت. راه حل
او از این قرار است: کشاورزی به طور کلی، همه کشاورزان یک اقتصاد سرمایه داری از
سرمایه متغیر و نیروی کار نسبت به سرمایه ثابت بیش از میانگین مجموع اقتصاد
استفاده می کنند. از این رو، آن ها نسبت به سرمایه بکار رفته اضافه ارزشی بیش از
میانگین سرمایه اجتماعی کلی تولید می کنند. علاوه بر این، با مسدود کردن رقابت، و
دسترسی دیگر تولیدکنندگان – کشاورزان بالقوه به کشاورزی، مالکان و کشاورزان سرمایه
دار در این بخش به حفظ دست کم بخشی از این اضافه ارزش بالا نایل می آیند. از این
رو، همه مالکان و بخش بزرگی از کشاورزان نه فقط رانت های تفاضلی، بلکه هم چنین
رانت ارضی مطلق بدست می آورند.
مارکس از این راه حل خرسند بود، امّا ازهنگامی که او به بررسی توسعه
کشاورزی در ایالات متحد (از 1872) دست یازید، متوجه شد که راه حل او چندان که گمان
کرده بود، استوار نیست. در واقع او در مورد ایالات متحد براساس یک بررسی مفصل
وجود یک کشاورزی در حال دگرگونی کامل را تأیید می کند: کشاورزی هنوز ابتدایی
معیشتی زیر چشمان او به یک کشاورزی صنعتی، مکانیزه، سازمان یافته بنا بر مدل خاص
کارخانه تبدیل شد.بدین ترتیب او شاهد پیدایش یک کشاورزی سرمایه داری است که در آن
ترکیب ارگانیک سرمایه بکار رفته با شتاب رشد می کند و در این رشد بی وقفه پیش می
رود. بنابراین، برای او تصور یک کشاورزی سرمایه داری کاملاً توسعه یافته که درآن
ترکیب ارگانیک سرمایه اینسان پیشرفته یا حتی پیشرفته تر از میانگین سرمایه اجتماعی
کلی باشد، آسان است. دراین حالت پایه برای رانت ارضی مطلق در ارتباط با تولید
اضافه ارزش ناپدید می گردد.
در این وضعیت، مارکس به مشاهده و تحلیل کشاورزی ای می پردازد که در آن
رقابت هرگز متوقف نمی گردد. تنها به خاطر این که تبدیل زمین ها به کالا، تجاری شدن
مالکیت ارضی در آن جا بسی پیشرفته تر از همه جا در اروپا است. در چنین حالتی
نویسنده ما چه می کند؟ او به روشنی می بیند که راه حل اش در مسئله رانت ارضی مطلق
به عنوان راه حل عمومی معتبر نیست. این یک تحلیل و یک راه حل مناسب برای دوره
معینی بود. امّا درهمه جای دنیای سرمایه داری و برای تمام دوره سرمایه داری مدرن
مصداق ندارد. این یک حقیقت تاریخی گذرا است و با توسعه سرمایه داری کشاورزی زود
سپری شده است. مارکس دریافته بود که این راه حل پایه علمی برای تزهای ریکاردویی
درباره پیشرفت و واگشت کشاورزی ندارد. از این رو، او طی سال های دراز به مطالعه و
بررسی کشاورزی مدرن و حتی پایه های شیمی کشاورزی پرداخت. توسعه تکنولوژی کشاورزی
عامل قطعی و ویرانگری است که همه عامل ها و همه واقعیت های «طبیعی» و تغییر ناپذیر
در کشاورزی را وارونه می کند. کشف تکنولوژی جدید انتقال برق به مسافت های دور عامل
جدیدی را اضافه می کند: بنابراین، بخشی از رانت موسوم به «موقعیت» به تدریج
که در همه جا متداول گردید، محو می گردد. به شرطی که رقابت میان سرمایه داران و
مالکان آزاد باشد – و تجاری شدن زمین ها کامل باشد. در 1881 پس از سال ها بررسی، مارکس
از این پس همه اجزاء را برای رویکرد جدید تحلیل کشاورزی متمایل به کشاورزی – صنعت
در مقیاس بزرگ در سرمایه داری مدرن در دست دارد.
چون مسئله عبارت از راه حل جدیدی است که راه حل مارکس پس از کشف کشاورزی و
صنعتی اش در ایالات متحد بود. من فقط یک سمت گیری ممکن در آن تشخیص می دهم. این
سمت گیری بسی تاریخمندتر از سمت گیری است که ما از دست نوشته 65-1864 می شناسیم.
از این رو، من فکر می کنم که بررسی های مارکس درباره کشاورزی در روسیه به
او برای نگارش متن کتاب III
کمک کرده است. در روایت نهایی کاپیتال، چنان که می توان تصور کرد، ایالات متحد به
احتمال جای کشور سرمایه داری مدل را برای کشاورزی در قرن 19 داشت. در این وقت
روسیه به عنوان مثال مخالف بکار می رفت (17). وضعیت کشاورزی به بازارها و حتی به
بازار جهانی مربوط بود، امّا بدون شکل های صنعتی و بدون شکل های مالکیت ارضی ویژه
مناسب برای سرمایه داری مدرن. همه چیز این جا موافق با نگرش عمومی مارکس
بود: یعنی شرایطی مقدماتی برای هر یک از رابطه های اقتصادی سرمایه داری به معنی
خاص وجود دارد، شرایطی که از سرمایه داری به وجود نیامده اند، بلکه مقدم بر آن
هستند – مانند پول و کالا، مانند تجارت (و حتی تجارت بین المللی) ، مانند وجود
طبقه ای از زحمتکشان و قرینه منطقی و تاریخی آن، نهاد مالکیت ارضی اکنون در شکل
مدرن آن، فارغ از همه گونه های حقوق استفاده مشترک (Commons). همه این شرایط در چارچوب
سرمایه داری مدرن دگرگون می شوند: پول مثل کالا، زحتمکش مثل مالکیت ارضی. از این
رو، تئوری عمومی سرمایه داری مارکس یک تئوری تاریخمندانه در دو راستا است:
یکی در راستای پیش از تاریخ سرمایه داری (که جزء تاریخ معاصر در مقیاس جهانی ) است
و دیگری در راستای تاریخ خاص سرمایه داری، راه های گوناگون توسعه سرمایه داری و
گرایش های مهم تاریخی است که «قانون های گرایشی» مشهور آن باید روشن شود.
سالهای 1882 – 1868، بازهم مرحله ای درمسیر فکری مارکس
هنگامی که نویسنده ما در مارس 1883 درگذشت، کار مداوم برای انجام دادن و باز انجام
دادن کاپیتال را به پایان نرسانده بود. با این همه، او تل برجسته ای از بررسی ها و
دست نوشته ها باقی گذاشت.
آنچه مربوط به کتاب I
است، او فهرستی از اصلاح ها که از 1877 آغاز گردید، به ویژه به منظور انتقال قطعه
هایی از چاپ فرانسه 75-1872 به سومین چاپ آلمانی در حال تدارک که در واقع در 1883
منتشر شد، باقی گذاشت (18). به علاوه، او همان طور که به دانیل سون در 1881
یادآور شد (19). قصد داشت کتاب I را بسی عمیق تر اصلاح کند. آن چه او می خواست در فحوای کلام و بنا بر وضع
کارهای اش بگوید، آن را پس از انتشار کتاب های II و III تکرار کرد. البته، در پرتو همه
آن چه که او می خواست آن را در روایت های نهایی شان بگنجاند، آماده برای انتشار
بود. امّا آن چه که مربوط به کتاب II
است، او یک بسته از دست نوشته ها (در مجموع 10 تا که 9 تای آن ها مربوط به دوره
1881-1868)، از جمله دو روایت کم یا بیش کامل از متن کامل (بقیه که تنها مربوط به
چند قطعه یا چند فصل است)، به علاوه، کمیت زیادی جزوه از یادداشت ها و قطعه ها که
او برای کار دوباره از 78-1877 آغاز کرد، بجا گذاشت. آن چه مربوط به کتاب III است، تنها یک دهم دست
نوشته ها که بین 1868 و 1881 نگاشته شد وجود دارد که اغلب آن ها فقط چرکنویس های
تا اندازه ای کوتاه هستند و طولانی ترین آن ها 132 صفحه است. همه از رابطه بین نرخ
اضافه ارزش و نرخ سود بحث می کنند. بنابراین، این ها دست نوشته های پژوهش و
نگارش او برای نخستین بخش کتاب III
است. اکثریت مهمی از نوشته های دیگر او در تاریخ این دوره، قطعه ها، یادداشت های
کتابخوانی، بریده ها، کلکسیون های سندهای آماری هستند. با این همه، آن ها رابطه
های تا اندازه ای روشن با بخش های مختلف کتاب III، به ویژه با بخش مشهور V را نشان می دهند که بهره،
اعتبار، سرمایه بانکی و پول اعتباری را نمایش می دهند. بخش VI به رانت ارضی اختصاص داده شده
است.
میتوان اینجا شیوه زنی ریمون آرون را تکرار کرد: اگر من مارکسیست بودم با
همه این ها چه می کردم؟ بهتربگویم: اگر من مارکس در 1883 بودم و اگر هنوز
در سلامت کافی بودم، با همه کاغذهای زیر دست، همه بررسی های انجام یافت از کاپیتال
چه می ساختم؟ این یک باریک اندیشی ناب است. امّا دردست نوشته های باقی مانده ازمارکس
به قدر کافی نشانه هایی برای بهتر شدن اندیشه وجود دارد که اگر فرصت زیستن تندرست
طی چند سال را داشت می توانست آن را به اثرهای اش اعطاء کند. در این صورت،
کاپیتال بازسازی شده و تکمیل شده به وسیله مارکس کتابی به مراتب غنی تر از
کتابی است که می شناسیم. بدیهی است، این کتاب شامل «قانون های عام» خیلی کم تروملاحظه های زیادتر درآنچه مربوط به صحت آن ها است، خواهد بود. علیت های
بسیار زیاد کاملاً ویژه خواه بنا بر «محیط های ملی» (یا نمونه مسلط سرمایه داری)،
خواه بنا بر «محیط های تاریخی» گوناگون که در آن شکل های مختلف سرمایه داری صنعتی،
کشاورزی و تجاری نمودار می شوند، وجود خواهد داشت. توضیح های بسیار زیادی در
ارتباط با توسعه سرمایه داری که بنا بر نمونه های گوناگون ثبات و هم چنین در
ارتباط با «دگرگونی های» لازم، چه گرایش های عمومی، چه شکل های آغازین بررسی شده
وجود خواهد داشت. پس، کاپیتال کتابی بسیار زیاد تاریخمند شده، امّا نه فقط تاریخی،
و هنوز کم تر تاریخ گرایانه می شود. کتابی که بخش های تاریخ مدلل سرمایه داری مدرن
را در بر دارد و بیش از آن دگرگونی های ساختاری را در آن چه که مربوط به نظام
پولی، شکل های رانت ارضی، شکل های مالکیت و مدیریت سرمایه و غیره است، بیان می
کند.
البته، مارکس از روش تکوینی (Génétique) «توسعه» مقوله ها چشم نمی پوشد؛ امّا در جریان کار
پیگیر در پانزده سال واپسین اش، موفق به درک بیش از پیش روش «کرانمندی های روش
دیالک تیک» نشد. در سال 1882، مجموعه ای از شناخت های تجربی و تئوریک در
اختیار او بود. می توان پنداشت که او از شناخت ها و امکان های تحلیلی اش برای
دادن بُعدی بسیار «تاریخی» سود می جوید. برهان آوری اش دگرگون و بسیار بغرنج و
پیچیده تر از گذشته می شود. لازم به یادآوری است که کاپیتال هرگز کتاب آسان برای
خواندن نبوده است.
نویسنده:
میکاییل ر. کراتکه: اقتصاددان وجامعه شناس، پروفسوراقتصاد سیاسی در دانشگاه
آمستردام، همکار MEGA.
نویسنده کتاب های: «بحران ها و سرمایه داری» در نزد مارکس، کُلن، 1975، نقد
«امور مالی دولت»، هامبورگ، 1984، «کشف دوباره طبقه ها»، هامبورگ - برلین، 1998،
تاریخ اقتصاد جهان، هامبورگ، 2004، درباره «18 برومر»، هامبورگ - برلین، 2005.
پی
نوشت:
1-
درهردومورد نام نویسنده همکار مارکس ذکر نشده است. رجوع کنید به متن ها
در MEGA I/127
صص 425-411 و متن های مقدماتی مارکس در این فصل صص 216-131؛ MEGA II/8 صص 787-733. (MEGA اشاره به مجموعه آثار
مارکس و انگلس است)
2-
در مکاتبه خصوصی اش چند چیز را یادآوری می کند که می توانند ملاحظه اش را نسبت به
این بحث ها بیان کنند. مثلاً بنگرید به نامه او به انگلس در 4 دسامبر
1881. در این نامه او به بحث درباره تئوری ارزش در روزنامه Italien Plébe مراجعه می کند: همه سخن
های احمقانه را نقل کرده اند (223 ص 35 MEW) [MEW
اشاره به آثار مارکس و انگلس است].
3-
بنگرید به دو نامه مارکس به دانیل سون در 13 ژوئن 1871 و 13 دسامبر 1881 [MEW 33., P., 321 et MEW 35., P. 246]
4-
یادداشت های کتابخوانی درباره آدولف واگنر در بهار 1881. آخرین دست نوشته
برای کتاب IIدر تابستان
1881 است.
5-
بخشی از این دست نوشته پژوهشی، حاشیه روی های مارکس درباره تاریخ اقتصاد سیاسی، تا
اندازه ای اغلب با نقدهای مفصل طولانی نوشته های اقتصاددانان بزرگ کلاسیک به ویژه آدام
اسمیت و ریکاردو که توسط کائوتسکی در سه جلد (1910-1905) زیر عنوان
تئوری ها درباره اضافه ارزش منتشر گردید، در سه جلد در انتشارات سوسیال 1976-1974
به چاپ رسیده است. لازم بود تا 1983 برای چاپ مجموع دست نوشته در شکل آغازین آن در
MEGA جدید انتظار کشید، آن
را در 6 جلد در MEGA II/3
بنگرید).
6-
در ارتباط با ساختار کتاب، عمده ترین دگرگونی ها به کتاب I مربوط می شود، مهم ترین افزوده
ها در بخش III
کتاب II و در بخش I کتاب III است.
7-
در واقع مارکس هرگز به کلی از برنامه 6 جلد کتاب چشم نپوشید. البته او که
به طور کلی دوراهی هگلی سرمایه به سوی سرمایه های فردی را به عنوان اصل سازماندهی
اثر ترک می کند، تغییر نداد. از این رو، او ساختار بیان کاپیتال رادوباره اصلاح می
کند. بین 1863 و 1882 او از اهمیت و کرانمندی های تئوری عمومی سرمایه داری اش آگاه
بود. در مورد مسئله هایی که در کتاب III به عنوان اعتبار، تجارت، رانت ارضی بررسی شد، او راه حل قطعی و
رضایت بخش آن ها را نیافت. بدون شک او تصمیم به توسعه باز نمودن کتاب اش درباره سرمایه
گرفت که در آن جای کم تری به طرح آغازین اش داده شده. مثلاً، مقوله بازار جهانی
اکنون آشکارا در کتاب I-
مانند قطعه مربوط به پول جهانی (یا همگانی) در فصل 3 بیان شده است. هم چنین به
سراسر فصل مربوط به «اختلاف ها در نرخ های مزدهای ملی» فصل 22 کتاب I بنگرید.
8-
بنگرید به ریمون آرون، «مارکسیسم مارکس». پاریس، 2002، صفحه 390
9-
این یادداشت های بازخوانی و قطعه های گزیده 69-1868 و 79-1878 در IISO، آمستردام Marx-Engels-Nachlass (MEN) وجود دارد. نخستین جزوه بزرگ
درباره پول و اعتبار از نوامبر 1854 تا ژانویه 1857 طول کشید. بنگرید به IISG، MEN
10-
این جزوه ها در IISG،
آمستردام، MEN
وجود دارد. همه این جزوه ها در بخش MEGA
IV منتشر شده اند.
11-
به سوی پایان این فصل، پول اعتباری در شکل بسیار ابتدایی پدیدار شد و آینده های
توسعه سیستم پولی اکنون بیان شده اند. برای همه کسانی که قادرند تفسیر کنند از
آغاز کاملاً روشن است که تئوری پول مارکس یک تئوری فلزگرایانه یا کاهش
یافته به شکل پول کالایی نیست، بلکه تئوری سیستم پولی مدرن است، آن گونه که به
وسیله سرمایه داری مدرن نمودار گردید، پیرامون سیستم بانکی و بازارهای مالی گردش
می کند.
12-
آن چه مارکس در بیان شفاهی می پذیرد از 1872 از خود در برابر تفسیر نقد توضیح
انباشت ابتدایی اش، گرانبها برای اقتصاددانان کلاسیک، دفاع می کند که در واقع
فرمولی عام است که از فلسفه تاریخ نتیجه می شود. متأسفانه او آشکارا به اعتراض
برنخاست. مگر در چند نامه خصوصی که تا مدت دراز پس از مرگ او ناشناخته باقی مانده
است.
13-
همان طور که او خود در دست نوشته 1875 خود گفته است: قانون های نرخ سود «قانون های
حرکت»، قانون های تنوع این نرخ در ارتباط با تنوع یک رشته عامل های تعیین کننده،
هستند. (بنگرید به MEGA II/14
صص 29-128).
14-
این یازده دستنوشته 68-1867 در جلد MEGA II/4.3 منتشر شد.
15-
روایت فرانسوی در تغییرها، افزوده ها، گسترش متن آغازین آلمانی که اغلب روی مسئله
های مطرح شده در کتاب های بعدی کاپیتال تکیه می کنند غنی است. از این رو، اکنون
توسط دوستان و هواداران اش مورد توجه قرار گرفته است. مثلاً مارکس در آن
برای نخستین بار اعلام کرد که او رابطه های کمّی بین نرخ اضافه ارزش و نرخ سود و
رابطه ها میان قیمت ها و ارزش ها را توضیح می دهد. در واقع، مارکس در جریان
نگارش و بازنویسی این روایت کتاب I
در فرانسه، در فکر مسئله های کتاب های II ( و III)
بود.
16-
به ویژه بخش ها یا قطعه های تاریخ برهانی است که تقریباً همه جا در کاپیتال، از
جمله در فصل های نخست کتاب I
وجود دارد. برخی ها و تا اندازه ای اغلب اقتصاددانان آن ها را «توهم هایی» می
دانند که به آسانی می توان از آن ها چشم پوشید. این یک اشتباه جدی است. از نظر مارکس
این ها عنصرهای تشکیل دهنده و ضرور توضیح آن هستند. عنصرهایی که هم زمان کرانمندی
های روش دیالک تیک و گشایش ها به سوی تئوری سیاسی و حتی به سوی تئوری دولت را
تشکیل می دهند. بنگرید به درباره رابطه ها بین تاریخ، تاریخ برهانی و تئوری عمومی
سرمایه داری در نزد مارکس: میکاییل ر. کراتکه، «سرمایه داری به
عنوان سیستم جهانی» NF
2004
17-
در یادداشت هایی که به چاپ دوم کتاب I در 1872 افزود، مارکس اعلام کرد که او انقلاب کشاورزی در
ایرلند را که به وسیله قدرت امپراتوری بریتانیا تحمیل شد، هم زمان با دگرگونی ها
در سرمایه داری کشاورزی انگلیس بررسی کرده است (بنگرید به MEGA II/6 صص 695-643). انقلاب کشاورزی
صنعتی در ایالات متحد و انقلاب صنعتی در روسیه که به وسیله دولت رهبری و به پیش
رانده شد، به مراتب در بافت تاریخ معاصر سرمایه داری جای دارد.
18-
بنگرید به MEGA II/8
صص 36-5.
19-
بنگرید به نامه مارکس به دانیل سون در 13 دسامبر 1881 (MEW 35 ص 246).
«زمانی دوره سرمایه داری نیز به
پایان خواهد رسید»
کارل مارکس و بحران
گفتگویی با نوربرت والتر رییس بخش اقتصادی بانک آلمان
و المار آلتفاتر کارشناس مارکسیست امور سیاسی
کارل مارکس و بحران
گفتگویی با نوربرت والتر رییس بخش اقتصادی بانک آلمان
و المار آلتفاتر کارشناس مارکسیست امور سیاسی
برگردان : آرش برومند
یکی از این دو، چند سال پیش از بحران کنونی، کتابی با عنوان
«رشد بیشتری برای آلمان» را نوشته و دیگری درباره «پایان آن نوع سرمایه داری که ما
می شناسیم». نوربرت والتر متولد 1944 و المار آلتفاتر متولد 1938 درباره سقوط
بازارهای مالی در سال 2008 و پیامدهای آن و نیز در مورد فعلیت کارل مارکس با نشریه
«دی تسایت تاریخی» گفتگویی داشته اند. المار آلتفاتر، دانشمند علوم سیاسی، از سال
های دهه 60 میلادی سده پیش به نظریه های مارکسیستی پرداخته است، سال 1968 در موسسه
«اتو زور» در برلین به حوزه استادان سوسیالیست پیوست که به نوعی کارگاه اندیشه
سازی جنبش سال 68 بدل شد. نوربرت والتر مدرک کارشناسی ارشد خود را در سال 1968
گرفت و به کار در موسسه پژوهش بازار سرمایه در فرانکفورت (ماین) پرداخت. کار او در
حال حاضر بعنوان رییس بخش اقتصادی بانک آلمان پیش بینی روندها است. او در ژوئن
امسال (2009) با پیشگویی خود – مبنی بر اینکه در پایان سال 2009 باید منتظر پنج
میلیون نفر بیکار در آلمان بود- توجه همگان را بخود جلب کرد.
دی تسایت تاریخی: آقای والتر، آیا «سرمایه» راخوانده اید؟
نوربرت والتر: من در سن 23 سالگی در دانشگاه فرانکفورت کار
تدریس خود را شروع کردم، مدت زیادی پیش از آنکه به بانک آلمان (دویچه بانک) بروم. آنموقع
سال 1968 بود و به من ناسزا می گفتند که چرا من فقط به اقتصاددانان بورژوایی می
پردازم. بهمین دلیل من یک سمینار درسی مارکس ترتیب دادم، که بخاطر آن می بایست
«سرمایه» را بطور فشرده بخوانم. آن سمینار وحشتناک ترین تدریس زندگی من بود. بخش
های بزرگی از این کتاب غیر قابل فهم است و به یک زبان ضعیف آلمانی نوشته شده.
المار آلتفاتر: بهیچوجه نمی توانم این حرف شما را تایید کنم.
مارکس خودش از «سرمایه» بعنوان یک اثر کامل هنری نام برده، و این نادرست نیست.
پاراگراف هایی وجود دارند که یادآور کارهای ادبی بزرگ اند.
دی تسایت تاریخی: برای اولین بار چه موقعی «سرمایه» را
خواندید؟
آلتفاتر: در ایام کریسمس سال 1961.
دی تسایت تاریخی: آیا این کتاب را بعنوان هدیه دریافت کردید؟
آلتفاتر: خیر، یک کتابفروش چپ گرا در مونیخ، جایی که من درس
می خواندم، مرا قانع کرد که این کتاب را بخوانم. او سه کتاب «جلد قهوه ای»
ازجمهوری دمکراتیک آلمان را به من توصیه کرد که ارزان قیمت بودند و یک دانشجو هم
می توانست آنها را بخرد. من کمی بیش از 20 سالم بود. پول نداشتم. حتی ایام کریسمس
هم نمی توانستم پیش خانواده ام برگردم و می بایست در خانه سردم بمانم. در آنجا «سرمایه»
را خواندم. در آن هنگام متاسفانه به این نتیجه رسیدم که حق با برتولت برشت بود که
گفته بود، فهمیدن مارکس گران است. زیرا می بایست کتاب های زیادی خرید، تا بتوان
مارکسیست خوبی شد.
دی تسایت تاریخی: اکنون 50 سال بعد، ما گرفتار سهمناک ترین
بحرانی هستیم که سرمایه داری تا کنون شاهدش بوده. اگر مارکس زنده بود در مورد این
بحران چه می گفت؟
آلتفاتر: در جلد سوم سرمایه یک بخش جالب هست، در فصل پنجم با
عنوان سرمایه استقراضی که به امور وام دهی در آن زمان می پردازد. در آنجا – در
ضمیمه ای از انگلس- بحران سال های 1840 و 1850 تشریح شده است. اگر آن را بخوانیم و
سال ها و نیز برخی داده های اقتصادی را تغییر دهیم، انگار این متن امروز نوشته شده
است. بحران مالی حاضر از لحاظ تاریخی بی نظیر است، اما از لحاظ الگو، مانند بحران
قرن های 19 و 20 است.
دی تسایت تاریخی: دقیقا چه اتفاقی افتاده است؟
آلتفاتر: دو چیز، که در بحران همدیگر را تکمیل کرده اند. از
یکسو، آنچه که مارکس بمثابه وضعیت گرایشی نرخ بهره تشریح کرده: در طول زمان هزینه
سرمایه نسبت به فرآورده های اقتصاد واقعی بیشتر می شود، مثلا در شرکت های تولید
خودرو و یا شرکت های ساختمانی. از سوی دیگر فعالان بازارهای مالی تلاش می کنند به
کمک اشکال جدید اوراق بهادار کماکان رانت مالی تولید کنند. اما به محض اینکه آشکار
می شود که اقتصاد واقعی با این رانت ها نمی تواند همگامی کند، این اوراق بی بها می
شوند و به سقوط می انجامند. بحران تا آن حد ادامه می یابد که اقتصاد واقعی دوباره
بحرکت درآید.
والتر: اینکه در بازارهای مالی مازادها به بحران انجامیده
اند، بدون شک درست است.
دی تسایت تاریخی: آقای والتر، شما خودتان 15 سال پیش کتابی با
عنوان «دولت کمتر، بازار بیشتر» نوشتید. بحران حاضر نشان داده است که بازار جواب
نمی دهد، اینطور نیست؟
والتر: ایندرست است، اما برای دستیابی بچنین شناختی بمارکس نیازی نیست.
آلتفاتر: پس به چه کسی نیاز هست؟
والتر: به آدام اسمیث.
دی تسایت تاریخی: پیروان بازار آزاد همواره به او رجوع می
دهند.
والتر: اسمیث مفهوم رقابت آزاد را ایجاد کرد، این درست است.
اما او در نظریه Moral Sentiments
در سال 1759، خیلی پیش از مارکس، اشاره کرد که چگونه حرص و آز و نیز انحراف
خودپرستی می تواند به بحرانی بیانجامد که ما اکنون شاهدش هستیم. بعلاوه اسمیث
توضیح داد که بازارهای کارآ به یک قاعده دولتی و کنترل محتاج اند. و این درست همان
چیزی است که در بحران فعلی فقدانش محسوس است، تنها به این خاطر با مازاد در
بازارهای مالی مواجهیم. بلی، بازار بی کفایتی نشان داده، اما دولت نیز.
آلتفاتر: پس بگویید که این یک بحران سیستمی است. کل سیستم
سرمایه داری بی کفایتی نشان داده است. و از این امر نیاز به یک اصلاحات بنیادین
نتیجه می شود.
والتر: ضرورت تغییرات را من نیز می بینم. اما این به آن معنا
نیست که من خواهان برچیدن سیستم اقتصاد بازار هستم. اما من معتقدم که - بویژه در
مورد بازارهای مالی- نیازمند وضع شکل های جدید و سخت گیرانه تری از تنظیم و
ساماندهی هستیم.
دی تسایت تاریخی: چرا حالا؟ این اولین باری نیست که شاهد
بحران مالی در مدت اخیر هستیم. در سال های دهه 80 بحران بدهی جهان سوم رخ داد، سپس
بحران مکزیک، بحران آسیا، بحران «اقتصاد نو» (1). همه این سال ها تعداد زیادی از
اقتصاددانان وقت خود را صرف ستایش از بازار آزاد کردند.
والتر: من نیز در سال های دهه هفتاد، هنگامی که در سطح قاره
اروپا بازارها – و نیز بازارهای مالی- در جامه ای تنگ چپانده شده بودند، سخن از
لیبرالیزه کردن راندم. بعدها اما از این امر فاصله گرفتم و در طول بحران آسیا یکی
از معدود اقتصاددانانی بودم که از دخالت دولتی در هنگ کنگ استقبال کردم، امروز
قضاوت من عبارت از این است که اگر بازارهای مالی بوسیله رفتار گله وار سرمایه
گذاران از تعادل خارج می شود، آنگاه دخالت های دولتی مجاز است.
دی تسایت تاریخی: اما تا بحال بانک آلمان بعنوان یک طرفدار
بزرگ تنظیم ها و دخالت های دولتی ظاهر نشده است.
والتر: اشتباه می کنید. سخنگوی هیات مدیره ما آقای آکرمان سال
های مدیدی است که رییس موسسه مالی بین المللی (Institute of
International Finance)
است، که یک فهرست مفصل از پیشنهادات برای تدبیرهای قاعده مند سازی و تنظیم در جهان
ارائه کرده. آنهم در پاییز گذشته، مدت کوتاهی پس از درهم شکستن بانک سرمایه گذاری
آمریکایی برادران لهمان. بسیاری از نکات در این فهرست در این اثنا در مذاکره های
بین المللی برای کنترل بهتر بازارهای مالی مورد توجه قرار گرفته اند.
آلتفاتر: آنچه که ما در حال حاضر در مورد بانک ها می توانیم
مشاهده کنیم، نکته شگفت انگیزی است. شش ماه پیش بانکداران بنظر مچاله شده می آمدند
و خاکستر نشین شده بودند. حالا باز آنها دوباره سربلند کرده و سودهای بزرگی می
برند. و مسلما این سودها بنفع بخش عمومی نیست، اگر چه بخش عمومی در سراسر جهان با
پول زیادی بانک ها را می بایست نجات می داد. خیر، سودها را سهامداران و بانکداران
به شکل مزایده حقوق به جیب می زنند. نه فقط چپ گراها، بلکه همچنین محافظه کاران این
را یک بی حیایی می دانند.
والتر: صبر کنید. تعداد زیادی از مدیران آندسته از بانک های
خصوصی که موسسه شان را به ورشکستگی کشاندند، دیگر در مقام خود نیستند. سهامداران،
یعنی صاحبان سرمایه، در بسیاری از موردها زیان های هنگفتی دیده اند. و در آندسته
از بانک ها، که دولت از ابتدا شریک بود و یا اینکه اخیرا شریک شده، مدیریت عوض شده
است، مثلا در بانک صنعت آلمان (IKB) یا KfW یا HypoReal-Estate .
بازار افراد مقصر را بخاطر اشتباهات شان مجازات کرده است. اما مسلما آنچه که شما
می گویید هم وجود دارد: اینکه بانک ها به کمک مالیات ها بسادگی معاملات خود را حفظ
کرده اند. دولت در این موارد فاقد اراده و یا ناتوان بود، که بر سیاست این موسسه
های مالی تاثیر واقعی بگذارد. این مسئولانه نیست. اما من بر این باورم که خیلی
ساده انگاری است که در این بحران فقط به مدیران بانک ها و اشتباهات شان بنگریم.
دی تسایت تاریخی: چه کس دیگری را شما مد نظر دارید؟
والتر: ما نمی توانیم از یکسو بحق نسبت به آز مدیران برآشوبیم
و بطور همزمان نسبت به میلیون ها کلاهبردار در امور بیمه ها و افراد دیگری که
بوسیله رفتارشان موجب مخارج سنگینی برای عموم می شوند، اغماض کنیم. اصول اخلاقی می
بایست شامل همگان باشد، در غیر این صورت قابل اجرا نیستند. برای من قابل قبول نیست
که ما بیمه حقوقی و یک بیمه درمانی بدون سهمیه پذیری بیمه شده داشته باشیم. یک منش
فراگیر مبنی بر زیستن به خرج دیگران وجود دارد که باید جلوی آن را گرفت.
آلتفاتر: اما این را نیز باید دید که ما در جامعه ای زندگی می
کنیم که فردگرایی را پاداش می دهد. تبلیغ، تربیت، همه چیز حول محور فردگرایی است،
که به خودپرستی فرامی روید. در نهایت سر از کلاهبرداری بیمه ای در می آورد که من
نیز مانند شما از آن بیزارم.
دی تسایت تاریخی: آقای والتر، گذشته از اینکه شما نثر کتاب
«سرمایه» را بد یافتید، چه چیز دیگر مارکس شما را می آزارد؟
والتر: تصویر او از انسان. این فرض که نه بازار بلکه افراد
جداگانه، که نماینده دولت اند باید اقتصاد را هدایت کنند و اینکه درست همین
هدایتگران بویژه هوشمند و بشردوست اند. در آن کشورهایی که تلاش شد تئوری های
مارکسیستی را پیاده کنند، بیش از سایر سیستم ها به خواسته ها و منافع یکایک
شهروندان به شیوه عذرناپذیری بی توجهی شد.
آلتفاتر: تصور مارکس این بود که انسان ها می توانند خود را
رها سازند، آنها می توانند به خود بازگردند، این درست است. بجز این او انسان ها را
پیش از هر چیز بصورت یک نقاب شخصیتی درک می کرد که نقشی را می پذیرد، باید بپذیرد،
که سیستم می طلبد. بهمین دلیل توضیح بحران مالی با آز این مدیر یا آن مدیر دست و
پا شکسته است. مسلما برخی مدیران آزمند وجود دارند، همانطور که افراد هر گروه شغلی
دیگری نیز آزمند می توانند باشند. اما از این طریق نمی توان درماندگی سیستم را
توضیح داد، چرا که آز در لحظات غیر بحرانی نیز وجود دارد. ازینرو مارکس شیوه
کارکرد سیستم را مورد توجه قرار داد. او پرسید: قانون های انباشت چیستند و آنها چه
پیامدهایی برای انسان ها دارند؟ بیکاری یعنی چه؟ معنای این که زمان کار در کارخانه
افزایش می یابد در حالی که بخاطر مخارج، شرایط بهداشتی در آنجا رعایت نمی شود
چیست؟ برخی ها می گویند ازدید امروزی این نکته ها دیگر فعلیت ندارند. اما خیلی هم
فعلیت دارند.
دی تسایت تاریخی: آقای آلتفاتر، آیا هنگامی که پاییز گذشته
بازارهای مالی سقوط کردند، احساس رضایت داشتید؟
آلتفاتر: خیر!
دی تسایت تاریخی: این نکته شما را از مارکس متمایز می کند. او
هنگامی که در سال 1857 یک بحران اقتصادی جهانی سر گرفت، شادی سراپایش را فراگرفت.
آلتفاتر: او احساس می کرد که حرفش تایید شده است. و این شاید
مرحله پیش از احساس رضایت باشد. من نیز مسلما احساس می کردم که نظرم تایید شده
است. من در سال 2005 کتابی با عنوان «پایان آن نوع سرمایه داری که ما می شناسیم»
منتشر کردم. در آنجا من به بحران آلود بودن سیستم مالی پرداختم. اما نباید فراموش
کرد که بحران به معنی آن نیست که سرمایه داری محو می شود. بعنوان کسی که مارکس را
می شناسد می دانم که او نظریه ای بعنوان تئوری درهم شکستن طرح نکرد. بلکه او به
مراتب تاکید کرده است که بحران ها مانند چاه آب حیات عمل می کنند که در آنها سیستم
خود را دگرگون و نوسازی می کند.
والتر: توهم آمیز است اگر کسی بپندارد که اقتصاد بازار، از
این طریق که هرگز بحرانی بوجود نیاید می تواند بنوعی تعادل همیشگی برسد. همواره
فراز و نشیب وجود خواهد داشت و برخی از این فراز و نشیب ها را ما بمثابه بحران
مشاهده خواهیم کرد. امیدوارم که بحران آن چنان دهشتناک نباشد که مردم از گرسنگی
بمیرند.
دی تسایت تاریخی: طبق آمارهای سازمان ملل هر روز 18 هزار کودک
از گرسنگی می میرند. آیا سرمایه داری نوعی بحران دایم بوجود نمی آورد؟
والتر: مردم از گرسنگی می مرده اند، پیش از آنکه سرمایه داری
وجود داشته باشد. عکس این نکته اکنون صادق است. هر چقدر سرمایه داری پیشرفت کرده،
رفاه در کل جهان افزایش یافته است. آن دسته از کشورهای درحال توسعه که کوشیده اند
درهای خود را بروی اقتصاد بازار جهانی ببندند، برعکس به هیچوجه توسعه نیافته اند،
و فقر در آن کشورها افزایش یافته. من از آن سرمایه داری که پیش از بحران در بازارهای
مالی مشاهده می توانستیم بکنیم، دفاع نمی کنم. بلکه از اصل مالکیت خصوصی و رقابت
دفاع می نمایم. بعلاوه من یک طرفدار پر و پا قرص اصل 14 قانون اساسی [آلمان] هستم.
این اصل عبارتست از اینکه مالکیت تضمین می شود، اما همچنین «مالکیت تعهد می آورد».
آلتفاتر: وقتی آدم به تاریخ بشری می نگرد، واقعا می توان
نتیجه گرفت که وضع نسل افراد بالغ امروزی از لحاظ مادی بهتر از همه نسل های پیشین
است. این خدمت سرمایه داری است. اما اگر ما کماکان به همین وضع رایج عمل کنیم، وضع
نوه های ما به این خوبی نخواهد بود. چرا که توسعه کنونی پس از انقلاب صنعتی مبتنی
بر منبع های انرژی فسیلی بوده است.
نفت، ذغال سنگ و گاز سرمایه داری را طی 250 سال گذشته، یعنی از زمان آدام
اسمیث به این سو پیش برده اند. بدون آنها رشد و نوآوری امکانپذیر نمی بود. اما چه
اتفاقی خواهد افتاد اگر نفت تمام شود؟ آیا ما صاف و ساده یک سفره خالی از غذا از
خود بجای گذارده و خواهیم گفت: بچه های عزیز، نوادگان عزیز، پس مانده اش مال شما؟
این پرسشی اساسی است که جلوی ما قرار دارد. ما زیان های مالی ناشی از بحران
اقتصادی را تحمل خواهیم کرد. اما آیا می توان انرژی های فسیلی را جایگزین کرد؟ آیا
مدل تحرک ما کماکان پاسخگو است؟ آیا منابع انرژی بازیابنده مانند خورشید، باد و آب
یک جایگزین واقعی اند؟
دی تسایت تاریخی: مارکس اما به پرسش های زیست محیطی نپرداخته
است.
آلتفاتر: این درست نیست. در کتاب «سرمایه» یک بخش است که
مارکس در آن ویرانی زمین و طبیعت توسط کشاورزی صنعتی را تشریح می کند. از سوی دیگر
در سده نوزدهم یک سوسیالیست اوکرایینی بنام سرگی پودولینسکی زندگی می کرد. او
استدلال می کرد که شالوده هر کار اقتصادی نه کار، آنگونه که مارکس فرض می کرد،
بلکه انرژی است. از دید او کار نیز شکل دیگری از انرژی بود. مارکس و بویژه انگلس
بطور مفصل به این طرز فکر پرداختند. می توان در این مورد مطالعه کرد. یک تبادل
نامه نیز در این باره وجود دارد.
والتر: من نیز معتقدم که بسیاری از انسان ها هنوز نمی دانند
که ما در چه وضعیت ناهنجاری از لحاظ زیست محیطی قرار داریم. برای حل مشکلات –
مانند اصلاح بازارهای مالی- مجددا نقش دولت مطرح است. اما اینکه ممنوعیت ها و یا
احکام راه های درستی هستند، شک دارم. بجای این روش ها باید به مکانیسم قیمت ها
توسل جست. مثلا انرژی های فسیلی را از طریق مالیات های زیست محیطی گرانتر کرد یا
از طریق تجارت پروانه تصاعد گاز (2) انگیزه های نیرومندی ایجاد کرد که به انرژی
کمتر و تمیزتر اکتفا شود.
دی تسایت تاریخی: نابودی سرمایه داری همواره اعلام شده، از
جمله توسط مارکس. اما سرمایه داری هنوز وجود دارد. این را چگونه توضیح می دهید؟
آلتفاتر: مارکس در عمل برآن بود که سرمایه داری یک شکل
اجتماعی گذرا است. چندین بار که او شاهد بحران های شدید بود، اعتقاد داشت که چیزی
به فروپاشی آن نمانده است. اما او ناگزیر شد نظر خود را اصلاح کند. پس از مرگ
مارکس، انگلس به دمکراسی توجه کرد، به پارلمان. او پذیرفت که سوسیالیسم می تواند پیش
از انقلاب توسط اصلاحات برقرار شود. تعیین کننده اما آگاهی ما نسبت به این نکته
است که سرمایه داری تنها از چند سده در اروپا و طی چند دهه در بسیاری از نقاط دیگر
جهان وجود دارد. مسلما سرمایه داری بطور جاودانی نخواهد پایید. زمانی دوره آن بسر
خواهد آمد. امروز مدل های جایگزینی در رابطه با اقتصاد مبتنی بر همبستگی و آینده
نگری وجود دارد.
والتر: سرمایه داری مبتنی بر این اندیشه است که انسان ها خلاق
اند، و اینکه آنها فرد هستند و هر کس استعداد خود ویژه دارد. به این معنا سرمایه
داری در نهاد بشری جاسازی شده است. ازینرو معتقدم که ما موفق خواهیم شد پاسخ های
از سنخ اقتصاد بازار برای چالش های آینده بیابیم. حتی اگر این پاسخ ها در یک
اقتصاد هیدروژنی و یا بهره وری از انرژی خورشیدی باشد. سرمایه داری پا برجا خواهد
ماند، من به این امر خوشبینم.
زیرنویس ها
1. منظوریک شکل جدید اقتصادی بر بستر جهانی شدن مبتنی بر
فن آوری های ارتباطی جدید و رایانه ای در روند انقلاب دیجیتالی است، که به یکباره
همچون حبابی ترکید و بازار بورس آن سقوط فاحشی کرد.
2. منظور فروش پروانه تصاعد گاز است که بمثابه ابزاری با
هدف کاهش تصاعد گازهای ویرانگر محیط زیست از کارخانه ها، با کمترین هزینه اقتصادی
است.