Tohtori Marx kuvaili yksien harjoittamaa toisten jotensakin kuppaamista siihen tapaan,että ”pääoma on kuollutta työtä, joka vampyyrien lailla elää vain imemällä elävää työtä, ja se elää sitä paremmin, mitä enemmän se sitä imee.”

sunnuntai 25. maaliskuuta 2012


نکاتی پیرامون بحران سرمایه داری و فراز فرصت های نوین برای استقرار”جهانی بهتر”

 حزب رنجبران ايران
مالی تر شدن ، عمومی گشتن و تشدید روند جهانی گرائی سرمایه داری انحصاری با اینکه به فقر و نا امنی معیشتی و اشتعال جنگ های خانمانسوز بیش از پیش در اکناف جهان دامن زده است، ولی در عین حال فرصت های نوینی را در جلو مبارزین راه رهائی قرار داده است که در مسیر گسست از محور نظام سرمایه و استقرار ” جهانی بهتر ” به حرکت های خود شدت بخشند . در این نوشتار بعد از نگاهی کوتاه به موقعیت رشد و گسترش سرمایه داری انحصاری در ۱۳۰ سال گذشته ( از ۱۸۸۵ به این سو ) به بررسی فرصت های نوینی که اکنون بحران ساختاری نظام سرمایه برای چالشگران ضد نظام در کارزار علیه نظام و ایدئولوژی ها و گفتمان های رایج حامی آن ( مثل یوروسانتریسم ، فرهنگ گرائی و بنیادگرائی های دینی و ” بازاری ” ) بوجود آورده است ، می پردازیم .
موقعیت سرمایه داری انحصاری در ۱۳۰ سال گذشته
۱ – در طی نزدیک به ۳۵ سال گذشته ، سرمایه داری به طور صعودی از قلمرو تولید به قلمرو مالی و مالی سازی حرکت کرده و حوزه فعالیت آن که عمومی تر و نظامی تر گشته با جهانی تر شدن به اکناف جهان رسیده است . بشریت در حال حاضر در فازی از عمر انحصاری – مالی سرمایه داری زندگی می کند که در آن کلیت نظام در یک بحران ساختاری عمیق فرو رفته است . در گذشته های نه چندان دور سرمایه داری که فقط یک شیوه تولید مشخص در بخشی از جهان بود، می توانست به پروسه انباشت که جوهر وجودی سرمایه داری است ادامه داده و در عین حال به مشکلاتی که منبعث از پروسه انباشت بود پاسخ های مقطعی و راه حل های موقتی ارائه دهد .
۲ – ولی امروز بعد از گذشت ۱۳۰ سال از عمر سرمایه داری انحصاری – مالی ، سرمایه داری واقعا موجود دیگر فقط یک شیوه تولیدی مشخص در بخشی از جهان نیست، بلکه آن شیوه به یک نظام جهانی تبدیل گشته است . علیرغم این تغییر بزرگ در فضا و مکان و فعالیتش در بازاری به بزرگی این جهان ، سرمایه داری دقیقا به خاطر ” اقتضای طبیعت اش ” هنوز هم باید به پروسه انباشت مدام برای بقای خودش ادامه دهد . منتها این نظام دیگر قادر نیست به مشکلاتی که منبعث از پروسه انباشت است راه حل های حتی موقتی پیدا کند، زیرا خود پروسه انباشت به مرحله ” اشباع ” رسیده است . خیلی از تحلیلگران ازجمله آنهائی که ضرورتا مارکسیست نیستند ، بر آن هستند که این پدیده ” اشباع ” هسته اصلی بحران عمیق سرمایه داری را در اوضاع فعلی در سطح جهان تشکیل می دهد .
۳ – سرمایه داری واقعا موجود به عنوان نظام جهانی حاکم برای این که به بقای خود از طریق انباشت ثروت ادامه دهد مجبور است که به پروسه فقرزائی از طریق محروم سازی در سطح جهانی شدت بخشد . در جهان امروز نزدیک به ۱۹ میلیون نفر صاحبان ثروت و قدرت ( ۴۰ میلیون نفر با اعضای خانواده های خود ) در یک سو و متجاوز از ۶٫۵ میلیارد نفر جمعیت محروم و نیمه محروم در سوی دیگر در جوامع کشورهای مرکز و پیرامونی و ” نیمه پیرامونی ” زندگی می کنند . این وضع حاکم که منبعث از روندهای جانگداز و فلاکت بار انباشت طلبی و محروم سازی است دائما به تشدید روند قطبی شدن بین کشورهای شمال و جنوب از یک سو و در درون جوامع آن کشورها بین ” داراها” ( ۱% ها ) و ” ندارها ” ( ۹۹ % ها ) از سوی دیگر دامن می زند . بررسی این وضع در سطح جهان نشان می دهد که سرمایه داری به دوره فرتوتی و فرود خود رسیده و منطقی که بر آن حاکم است ( منطق انباشت سرمایه خصوصی از طریق محروم سازی ) دیگر قادر نیست بقای متجاوز از نصف جمعیت جهان را که به کلی محرومند، تامین نماید .
۴ – در تحت این شرایط، بشریت در مسیری قرار گرفته که بزودی او را بر سر ” دوراهی ” قرار خواهد داد : ادامه راه انباشت ثروت و سود ( از طریق محروم سازی مدام اکثریت عظیمی از مردم جهان ) و یا انتخاب راه دگردیسی و تغییر اساسی در روابط و مناسبات بین انسان ها ( هم در سطح ملی – کشوری و هم در سطح بین المللی و جهانی ). در این راستا چالشگران ضد نظام که راه دوم را انتخاب کرده اند، باید با استفاده از روش شناسی آموزشی ” از توده ها به توده ها ” به فراز ” وجدان تاریخی ” بین جوانان درگیر مسائل سیاسی از یک سو و ” حافظه تاریخی ” بین توده های زحمت کش و محروم از سوی دیگر دامن بزنند . باید نسل جوان را که امروز نزدیک به ۶۵ % جمعیت جهان را تشکیل می دهد پیوسته و پیگیرانه آگاه سازیم که چگونه در دوره نسبتا طولانی پس از پایان جنگ دوم جهانی که ۲۵ سال ( از ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۵ ) طول کشید ، خیلی از نیروهای اجتماعی دگرگون ساز ( در چین ، ویتنام ، کوبا ، اندونزی ، ایران ، غنا ، آفریقای جنوب ، الجزیره و… ) تلاش کردند که انگاشت و اصل توده ها   ” سازندگان تاریخ ” و ملت ها ” حق تعیین سرنوشت ” دارند را به میان توده های ساکن سه قاره برده و حتی در بعضی کشورها به ” نیروی مادی ” تبدیل کنند .
۵ – امروز در جهانی که در آن دولتمردان فرمانبر اولیگوپولی ها ( یک در صدی ها ) از کارگران می خواهند که ” فداکاری ” و ” از خود گذشتگی ” نشان داده و در عوض به انحصارات بانکی – مالی بسته های ” نجات ” و ” رایانه های ” میلیارد دلاری دولتی تقدیم می کنند، چالشگران ضد نظام و سرنگون ساز موظف اند کارگران و دیگر توده های زحمت کش را ( که عمدتا جوان هستند ) آگاه سازند که دگردیسی های اجتماعی و تغییرات اساسی در تاریخ که به نفع بشریت منجر گشته نه منبعث از خواست خدایان و ” مشیت الهی ” و نه ناشی از مقررات حاکم و نقش ” دست نامرئی ” در ” بازار آزاد ” سرمایه داری بود، بلکه منتج از مبارزات طولانی توده های به ستوه آمده مردم و شیوه های دخالت گری آنها در حق تعیین سرنوشت خویش بوده اند .
ماتریالیسم تاریخی در مبارزه علیه نظام و گفتمان های مسلط
در بررسی بحران کنونی سرمایه داری و فرصت هائی که وقوع آن در دسترس چالشگران ضد نظام قرار داده است، دانش و آگاهی از انگاشت و پراتیک متدولوژی ماتریالیسم تاریخی مبنی براین که تاریخ جوامع تاریخی مبارزات طبقاتی بوده و ” توده ها سازندگان تاریخ هستند ” حائز اهمیت می باشند . در این مورد بگذارید به نکاتی اشاره کنیم :
۱ – بحران مالی فعلی منتج از مبارزات توده های مردم در راه کسب حق تعیین سرنوشت نبوده، بلکه یکی از پی آمدهای اجتناب ناپذیر بحران ساختاری است که کلیت نظام را در بر گرفته است . به عبارت دیگر این بحران مالی که با ورشکستگی نهادهای مالی – پولی ( به ویژه بانک ها ) در سپتامبر ۲۰۰۸ برملاتر و رسانه ای تر گشت ، خودش نتیجه یک بحران عمیق ساختاری و طولانی است که در حدود سال های ۱۹۷۱ – ۱۹۷۵ آغاز شد . در این دوره چهل ساله که بحران برای مردم در کوچه و بازار ناشناخته و نامرئی ماند ، بیکاری ، فقر و نابرابری به طور آهسته ولی مداوم و پیوسته بیش از پیش در سراسر جهان منجمله در کشورهای مسلط مرکز رشد و گسترش یافت . رژیم سرمایه و حامیانش برای این که از این بحران عبور کنند متوسل به مالی تر کردن و جهانی تر کردن حرکت سرمایه شدند که امروز بعد از طی چهل سال به ” پاشنه آشیل ” کل نظام تبدیل گشته است .
۲ –  در جهان امروز برای اینکه نسل جوان به این واقعیت پی ببرد که چرا بانکداران ” نجات ” پیدا می کنند در حالی که میلیون ها انسان از گرسنگی می میرند، ضروری است که به ماهیت مناسبات اقتصادی در جامعه آگاهی پیدا کند . آگاهی به این امر که توسعه و پیشرفت جوامع نه از طریق اعمال مقررات ” بازار آزاد ” و نه از اعتقاد به ” مشیت الهی ” بلکه نتیجه دخالتگری جدی و پیگیر توده های مردم در سرنوشت خویش است، به ما چالشگران ضد نظام همراه با قربانیان نظام فرصت می دهد که خود را از بدآموزی ها و توهمات اندیشه های اروپا محوری ( اروپا – مرکزی ) درباره چگونگی رشد و توسعه تمدن بشری رها سازیم . یکی از این توهمات جاری که هنوز هم بخشی از جنبش چپ – مارکسیستی ( مثل رهبران حزب کمونیست آفریقای جنوبی ) دچار آن هستند همانا انگاشت و اندیشه ” مراحل دورانی ” و دوره بندی تاریخ جوامع بر اساس مدل دورانی و دوره بندی اروپا است . به کلامی ساده تر هنوز هم بخشی از سوسیالیست ها و مارکسیست ها بر آن هستند که کشورهای دربند پیرامونی برای اینکه به مرحله تاریخی سوسیالیستی خود برسند باید از مرحله تاریخی سرمایه داری ( کم و بیش مثل مدل کشورهای اروپائی ) عبور کنند ، زیرا که رشد و توسعه بورژوازی و مقررات حاکم بر بازار سرمایه داری از نظر آنان یک امر و پروسه ضروری و اجتناب ناپذیر برای رشد طبقه کارگر ( به همان نحوی که در اروپای آتلانتیک در قرون هیجدهم و نوزدهم به وقوع پیوست ) در کشورهای پیرامونی دربند است .
۳ – چالشگران ضد نظام که خواهان استقرار ” جهانی بهتر ” ( سوسیالیسم ) در قرن بیست و یکم هستند، باید تلاش کنند که انگاشت های اروپا – محوری ، پَست مدرنیستی و فرهنگ گرائی را که بین روشنفکران ( و حتی بخشی از چپ های مارکسیست ) رایج است از افکار و عقاید آن ها بزدایند . مضافاَ این چالشگران سرنگون ساز که امروز در پرتو عروج امواج بیداری و رهائی در سراسر جهان به تعداد صفوفشان افزوده می گردد ، موظف هستند که توده های قابل ملاحظه ای از مردم عادی را که در دام ” توهمات خانوادگی ” ( بنیادگرائی های دینی – مذهبی و یا اندیشه های شووینیستی – پان ایستی ) اسیر گشته اند ، رها سازند .
۴ – بررسی عروج امواج بیداری و رهائی هم در ” مناطق طوفانی ” و هم در داخل ” شکم هیولا ” ی نظام به خوبی نشان می دهد که توده های کار و زحمت همراه با جوانان دیگر خود را فقط ” قربانیان نظام ” نمی بینند . آنها به این امر آگاهی یافته اند که آنها قادرند با مداخله فعال در سرنوشت خود شرایط را به نفع بشریت زحمت کش و به ضرر اولیگوپولی ها ( یک در صدی ها ) دگرگون سازند .
۵ – بدون تردید دنیا در تلاطمی بی نهایت کم نظیر فرورفته است ولی این تلاطم فقط به بحران های مالی ، انرژی ، زیست محیطی ، جنگ و بیکاری و نا امنی ( که جملگی منبعث از بحران ساختاری نظام سرمایه است ) محدود نمی شود . بخش بزرگ و قابل توجهی از این تلاطم جهانی در واقع عروج امواج بیداری و رهائی است که جهان را در نوردیده است. ادامه این بیداری ها و مبارزات و تشدید پروسه بسیج سیاسی طبقات توده ای ( منجمله خیل عظیم بی خانمان ها و ساکنین گتوها ، زاغه ها و کوخ ها ) برای اولین بار در پنجاه سال گذشته به چالشگران سرنگون ساز فرصت داده که با تسریع روند ادغام سازی نیروهای متنوع و متکثر سرنگون طلب، شرایط را برای حرکت در مسیر استقرار جهانی دموکراتیک تر و برابرتر که اولین قدمهای موثر و جدی در جهت ایجاد جهانی بهتر ( با چشم اندازهای سوسیالیستی ) است ، آماده سازند .
۶ – چالشگران ضد نظام به ویژه در کشورهای خاورمیانه ، شمال آفریقا و آسیای مرکزی و جنوبی در حین مبارزه بی امان علیه بنیادگرائی اسلامی، باید موضع روشن و قاطع علیه سیاست ها و عادات تاریک اندیش پدیده ” اسلامو فوبیا ” ( ترس از مسلمانان ) که امروز به عنوان حربه ای از سوی دولتمردان کشورهای مسلط مرکز و رسانه های گروهی فرمانبر علیه خیل عظیمی از کارگران مهاجر از کشورهای مسلمان نشین در کشورهای اروپا ، آمریکا و اقیانوسیه مورد استفاده قرار می گیرد ، اتخاذ کنند . به کلامی دیگر در مسیر مبارزه اصولی و استراتژیکی علیه بنیادگرائی اسلامی چه به عنوان یک انگاشت و چه به عنوان یک جنبش ارتجاعی که منبعث نه از جوامع مسلمان نشین بلکه از پی آمدهای حرکت سرمایه در سطح جهانی ( گلوبالیزاسیون ) است ، نباید به دام پدیده نکوهیده ” اسلامو فوبیا “  افتاد .
۷ – ما چالشگران ضد نظام باید در نوشته ها ، در کنفرانس ها و… به پدیده اسلامو فوبیا توجه کرده نسبت به آن حساسیت نشان دهیم . ما نباید در مسیر مبارزه علیه بنیادگرائی های اسلامی به دام ” اسلاموفوبیا ” افتاده و لاجرم به رواج عادات اسلام ستیزی و عرب ستیزی بپردازیم . باید تاکید کرد که پدیده ” ترس از اسلام ” تنها ترفند و لولوخورخوره ای نیست که حاکمین در کاخ سفید و دیگر کاخ ها به آنها در جهت تحمیق افکار عمومی بین المللی متوسل می شوند . آیا توسل حاکمین نظام جهانی در صد سال گذشته به بهانه و مترسک هایی چون ” خطر بلشویسم ” ، ” ترس از کمونیسم ” ، ” خطر زرد ” و ترس از ” فساد بی طرفی ” در دوره های بین دو جنگ جهانی ( ۱۹۳۹ – ۱۹۱۸ ) ، ( ۱۹۴۵ – ۱۹۳۹ ) و جنگ سرد ( ۱۹۹۱ – ۱۹۴۷ ) فراموش شده اند ؟ آیا در سالهای بعد از پایان جنگ سرد ما شاهد تبلیغ و ترویج لولوخورخوره هایی مثل ” تروریسم بین المللی ” ، جنگ علیه ” ترافیک مواد مخدر” ، ” جنگ علیه دزدان دریائی ” از سوی اولیگارشی های حاکم نبودیم ؟ شایان توجه است که امروز شعار لولوخورخوره ” چینوفوبیا ” ( ترس از چین ) و نتیجتا حمایت همه جانبه از جنبش تئوکراسی – مذهبی – برده داری لامائیسم ( تحت رهبری دالائی لاما ) به سرعت ترویج و تبلیغ می شود .
۸ – به هررو در مبارزه علیه اسلاموفوبیا ، چالشگران ضد نظام نباید به دام این توهم بیافتند که گویا اسلام گرائی ( بنیادگرائی اسلامی ) در تلاقی جدی با نظام جهانی سرمایه در راس آن آمریکا است . بررسی مواضع سیاسی و ایدئولوژیکی جنبش های بنیادگرای اسلامی دقیقا نشان می دهد که انواع و اقسام جنبش های بنیادگرای دینی و مذهبی در کشورهای پیرامونی  آسیا و آفریقا در خدمت امپریالیسم بوده و تلاقی آنها با نظام جهانی قلابی و ظاهری است .
چرا بنیادگرائی در خدمت امپریالیسم است ؟
۱ – اسلام نیز کم و بیش مثل ادیان دیگر در حیطه فرهنگ عمل کرده و در آن حیطه به انسان ها هویت و تعلق خاطر ( و همبستگی ) به دین و مذهب را تعبیه و تنظیم می کند . در صورتی که بنیادگرائی اسلامی جامعه را با فرهنگ آن – آن هم ” فرهنگی ” که تهی از تمام ابعاد و مولفه های متنوع خود گشته و به یک دین و یا مذهب کاهش و تقلیل یافته است – تعریف می کند . بنیادگرائی روی ادعاهای سنتی که پایه هایش چیزی به غیر از تاکید بی قید و شرط بر امت واحده نیست ، تضادها و تلاقی های عینی و تاریخی بین نظام جهانی سرمایه و طبقات زحمت کش جهان را در تمام زمینه های زندگی نادیده گرفته و یا به طور کلی آنها را نفی و رد می کند . از این نظر بنیادگرائی اسلامی با بنیادگرائی های دیگر ادیان جهانی – بنیادگرائی های متعدد در مسیحیت ، صهیونیسم در یهودیت ، هندوتوا در هندوئیسم ، لامائیسم در دین بودائی – چندان تفاوتی ندارد . این بنیادگرائی ها نه تنها به خاطر پنهان نگاهداشتن فقرفلسفی و بینشی خود خیلی اغتشاش آور هستند بلکه به طور مستقیم ( و گاها غیر مستقیم ) استراتژی کشورهای امپریالیستی در به ویژه کشورهای آسیا و آفریقا را توجیه و حتی از آن حمایت می کنند . بنیادگرائی اسلامی امروز در کشورهای خاورمیانه ، آسیای میانه ، آسیای مرکزی و آفریقای شمالی از استراتژی راس نظام ( امپریالیسم آمریکا ) که تلاش می کند ” تلاقی تمدن ها ” و جنگ فرهنگ ها را جای گزین تلاقی ها و تضادهای تاریخی بین کشورهای امپریالیستی مرکز و کشورهای دربند  سازد ، حمایت می کند . در نتیجه بنیادگرایان با تاکید گذاشتن روی نقش تعیین کننده فرهنگ – آن هم ” فرهنگی ” که مطلقا محدود به امت گرائی بوده و به سطح ” شرعیات ” تقلیل یافته – فرصت پیدا می کنند که اصل و دورنمای تضاد آشتی ناپذیر و دوئیت اجتماعی و تاریخی واقعا موجود بین طبقات کار و زحمت ( ۹۹ در صدی ها ) و طبقه حاکم نظام جهانی سرمایه ( یک در صدی ها ) را در جهان امروز مغشوش و تیره و تار سازند .
۲ -  بنیادگرایان اسلامی مثل دیگر بنیادگرایان در زمینه های اجتماعی ، آن جا که تضادهای واقعی اجتماعی ( مبارزات طبقاتی ) در می گیرد ، حضور جدی ندارند . آنها نه تنها این نوع تلاقی ها را مهم نمی دانند ، بلکه آنها را مظهر ” شرک ” و ” الحاد ” محسوب می دارند . آنها دائما به میان زحمت کشان ، تهی دستان شهری و روستائی و ساکنین گتوها ، کوخ ها و … رفته و برایشان ، مدرسه ، مسجد ، کلنیک های بهداشتی عموما رایگان باز می کنند . اما این بناها برای امر خیر ( خیریه ) و در جهت ترویج اندیشه های بنیادگرائی و امت پرستی بوده و به هیچ وجه به جنبه آگاه گرایانه از جهان و علوم طبیعی و اجتماعی نپرداخته و ” راه حل نهائی ” را در پذیرش ” مشیت الهی ” از طریق امر به معروف و نهی از منکر از سوی توده های زحمت کش و دیگر محرومین می دانند .
۳ – اگر بنیادگرایان سکولار راه رهائی و رفاه برای کارگران و دیگر زحمت کشان را پذیرش قوانین حاکم  بر بازار آزاد  تزریق و تبلیغ می کنند ، بنیادگرایان دینی و مذهبی راه رهائی و رفاه را در تسلیم به ” مشیت الهی ” و ” نمایندگان خدا ” در این دنیا می دانند . بدین وسیله بنیادگرایان دینی و مذهبی مثل بنیادگرایان بازار سرمایه داری به توده های زحمت کش جهان راه حل نهائی را سرنگونی نظام سرمایه که مسئول فقر و بی امنی آنهاست ، نشان نمی دهند . به کلامی دیگر ، هم بنیادگرایان دینی و مذهبی و هم بنیادگرایان بازار سرمایه داری تلاش می کنند که توده های زحمت کش را با حبس در زندان های توهمات خانوادگی ” امت گرائی ” و” بازار آزاد ” سرمایه داری از رسیدن به این آگاهی دور نگاهدارند که نه ” مشیت الهی ” و نه مقررات ” بازار آزاد ” بلکه خود آنها هستند که با دخالتگری در حق تعیین سرنوشت خویش می توانند بشریت را از یوغ نظام جهانی سرمایه رها سازند .
۴ – در گستره های مسائل واقعی اجتماعی و معیشتی ، بنیادگرایان اسلامی از اصل ” مقدس ” مالکیت خصوصی حتی بر منابع طبیعی و نهادهای اجتماعی خدماتی دفاع کرده وبه نابرابری و تبعات دیگر انباشت خصوصی سرمایه ، مشروعیت قائل هستند . بررسی تاریخ و کارنامه ” اخوان المسلمین ” در مصر و ” حزب عدالت و توسعه ” در ترکیه ( به عنوان بنیادگرایان ” معتدل ” ) و طرفداران ولایت فقیه در ایران ( به عنوان بنیادگرایان ” رادیکال ” ) نشان می دهد که آنها در طول سی سال گذشته فاز فعلی گلوبالیزاسیون ( گسترش ” بازار آزاد ” نئولیبرالیسم ) به نفع تصویب لوایحی که به نابرابری ها در این کشورها افزود است ، رای داده و از پروسه های فلاکت بار خصوصی سازی ، حذف یارانه ها ، پذیرش مقررات نکبت بار تعدیل های اقتصادی ” صندوق بین المللی پول ” و… حمایت کرده  و در این زمینه ها به عنوان حامیان نظام سرمایه عمل کرده اند . در نتیجه عجیب نیست که بورژوازی بومی کمپرادور ، ثروتمندان تازه به دوران رسیده و میوه چینان اخیر جهانی تر شدن سرمایه در کشورهای پیرامونی مسلمان نشین از تسخیر قدرت و روی کار آمدن بنیادگرایان بهره برده و از آنها حمایت کرده اند .
۵ – بنیادگرائی اسلامی نه تنها مالکیت خصوصی را به عنوان یک اصل مقدس شناخته و به آن عمل می کند بلکه روی مسائل اجتماعی بشری مثل موقعیت زنان در جامعه و یا حقوق اقلیت های غیر مسلمان ( مثل قبطی ها در مصر ، بهائی ها در ایران و علویان در ترکیه ) مواضع آشکار ارتجاعی گرفته و آنها را اعمال می کنند . لاجرم اسلام گرائی حاکم موجود در جهان نه تنها نابرابری های افقی ( مثل نابرابری بین زنان و مردان  در کشورهایی مثل عربستان سعودی ، ایران و….) و بین مسلمانان و غیر مسلمانان ( در کشورهایی مثل مصر ، ایران و…. ) را جایز و ” صواب ” می داند، بلکه با دادن مشروعیت به نابرابری های عمودی ( بین فقر و ثروت ) در جامعه کلیت بازسازی سرمایه داری را تصویب و اعمال می کند .
۶ – در سطح جهانی و در امور بین المللی ، اسلام گرائی بنیادگرا در شصت سال گذشته به شدت با مواضع و چشم اندازهای ضد امپریالیستی نیروهای رهائی بخش ملی ( و دولت های برآمده از آنها ) دشمنی کرده و رواج اندیشه های ” ضد غربی ” و ” ضد آمریکائی ” را جایگزین آنها ساخته است . این جایگزینی ، کشورهای دربند پیرامونی مسلمان نشین را ( بر خلاف کشورهای در بند پیرامونی آمریکای لاتین ) در مقابل تهاجم نظامی راس نظام ( آمریکا ) ضعیف تر و بی دفاع تر ساخته است .
۷ – در یک کلام بنیادگرائی اسلامی چه در سطح دینی ( مثل سلفیسم ) و چه در سطح مذهبی ( مثل امت گرائی ولایت فقیه ) از تبعات و عوارض ساختاری منطق حرکت سرمایه در سطح جهانی است . در جامعه معاصر ، بنیادگرائی عامل نیست ، بلکه معلولی است که در بطن و متن رابطه تاریخی مرکز – پیرامونی پدیده آمده و امروز به عنوان یک جنبش سیاسی عمل می کند . این جنبش نیز مثل دیگر جنبش ها ( صهیونیسم در بین یهودیان ، بنیادگرائی ها در بین مسیحیان ، هندوتوا در بین هندوها ، لامائیسم در بین بودائیان و… ) در کنار سرمایه داری و امپریالیسم قرار گرفته و با زندانی کردن بخشی از طبقات کار و زحمت در زندان های ” توهمات خانوادگی ” و امت گرائی آنها را از موهبت کسب و گسترش متدهای مبارزاتی مترقی و برابری طلبانه محروم ساخته است . بدون تردید وجود رژیم های پرو آمریکائی و وابسته در کشورهای پیرامونی به ویژه در خاورمیانه ، آفریقای شمالی و آسیای جنوبی به گسترش اندیشه های تاریک اندیش جنبش های بنیادگرای اسلامی در آن کشورها خدمت کرده است . این رژیم های سیاسی در این کشورها نه تنها دموکراتیک نیستند، بلکه شدیدا عقب گرا ، ضد زن ، ضد کارگر و ضد دانش و علم هستند . ساختارهای اقتدارگرای مستبد در این  کشورها دهه های متمادی است که بقای وضع موجود را برای حاکمیت کمپرادور ها ( که حافظ منافع نظام جهانی سرمایه در آن کشورها هستند ) تامین کرده اند . ولی اوضاع پر از تلاطم و متحول جهان حکایت از این دارد که آرایش نیروهای اجتماعی – سیاسی در اکثر مناطق جهان به شدت در حال تغییر و تحول بوده و موقعیت متوفق نظام جهانی سرمایه و حامیان ایدئولوژیکی آن ( یوروسنتریسم ، پست مدرنیسم ، فرهنگ گرائی ، بنیادگرائی های دینی – مذهبی اندیشه های پان ایستی شووینستی ) در مقابل عروج امواج بیداری ، آگاهی و رهائی مردم در اکناف جهان به خطر افتاده اند .
نتیجه این که
۱ – در پرتو اوضاع رو به رشد در سطح جهانی می شود گفت  که شرایط مناسب برای ایجاد و تشکیل یک جبهه محکم از توده های به ستوه آمده علیه صاحبان ثروت و قدرت بیش از هر زمانی در چهل سال گذشته به وجود آمده است .
۲ – بدون تردید در پروسه ساختن این جبهه عظیم برای حرکت در مسیر ایجاد یک جهانی جدید و بهتر برای کشورهای به ویژه واقع در ” مناطق طوفانی ” ( کشورهای سه قاره = جنوب گلوبال ) ضروری است که از مسیر پروسه دموکراتیزاسیون عبور کنند . بررسی اوضاع متحول هم در کشورهای پیرامونی دربند و هم در کشورهای مسلط مرکز ( از امواج ” بهار عربی ” در آسیا و آفریقا تا امواج جنبش تسخیر وال استریت در قاره آمریکا ) نشان می دهد که گذار از این مسیر هم طولانی و هم مشکل ( و حتی گاها طاقت فرسا ) خواهد بود . آن چه که روشن و مبرهن است این واقعیت است که دموکراتیزاسیون نمی تواند بدون استقلال ( استقرار حاکمیت مردمی ) یعنی گسست از محور نظام جهانی سرمایه  تعبیه گردد .
۳ –  دولت های وابسته ( الله – دولت ها )  که مطلقا منابع طبیعی و انسانی آن کشورها را در اختیار اولیگوپولی های امپریالیستی قرار خواهند داد که مورد تاراج و غارت اولیگوپولی ها قرار گیرند ، هیچ وقت میل و رغبتی برای استقرار حتی حداقل آزادیهای دموکراتیک در آن کشورها به وجود نخواهند آورد . این رژیم های ” صادراتی ” همان طورکه در دهسال گذشته در افغانستان ، عراق و اخیرا در لیبی نشان دادند رژیم های شکننده تر ، بی اعتبارتر و نامشروع تر از رژیم های سابق در آن کشورها ( که توسط مهاجمین نظامی آمریکا سرنگون گشتند ) خواهند بود . مضافا هدف آمریکا در آن کشورها و به طور کلی در جهان علیرغم لفاظی ها و تبلیغات دروغین از سوی دولتمردان آمریکائی و رسانه های گروهی فرمانبر به هیچ وجه توسعه و گسترش دموکراسی و رعایت حقوق بشر نیست .
منابع  و مآخذ
۱ – ریچارد پیت ( Peet (  ، ” تضادهای سرمایه داری مالی “، در ” مانتلی ریویو ” سال ۶۳ شماره ۷ ، دسامبر ۲۰۱۱٫
۲ – هوریس کمپبل ( Campbell  ( ” به افتخار یک مبارزعلیه سرمایه داری جهانی ” در مجله ” پمبزوکا ” سال ۱۰ ، شماره ۵۴۶ ، سپتامبر ۲۰۱۱ .
۳ – سمیرامین ، ” جهانی که آرزو می کنیم ببینیم ” چاپ نیویورک ، ۲۰۰۸ .
۴ – یونس پارسا بناب ، ” بنیادگرائی اسلامی در خدمت نظام جهانی سرمایه ” و ” رابطه نظام جهانی سرمایه با بنیادگرائی ” ، در کتاب ” جهان در عصر تشدید جهانی شدن سرمایه ۲۰۰۹ – ۱۹۹۱ ” چاپ کنتاکی ، ۲۰۱۰ .