Tohtori Marx kuvaili yksien harjoittamaa toisten jotensakin kuppaamista siihen tapaan,että ”pääoma on kuollutta työtä, joka vampyyrien lailla elää vain imemällä elävää työtä, ja se elää sitä paremmin, mitä enemmän se sitä imee.”

tiistai 31. elokuuta 2021

 امروز 2021/8/31 آخرین روزمهلت خروج سربازان آمریکایی ازافغانستان میباشد. طالبان دوهفته ی پیش بدون مواجه با کمترین مقاومت "ارتش افغانستان" پیروزمندانه وارد کابل شدند!  

  اوت 2021 

لوموند دیپلوماتیک نسخه ی فارسی

صد سال پیش، نخستین شکست نظامیان آمریکایی

سربازان آمریکایی، درنبردبا بلشویکها*

رودررویی مستقیم سربازان آمریکایی و روسی به بیش از ١٠٠ سال پیش، در پایان جنگ جهانی اول بازمی گردد. این رودررویی به شکست ایالات متحده منجر شد. هزاران تن برای محافظت از انبارهای نظامی دربرابر حمله آلمان به روسیه فرستاده شدند، اما زمانی به آنجا رسیدند که جنگ پایان یافته بود و جنگی دیگر علیه بلشویک ها آغاز می شد.

در فوریه ١٩١٩ کاسه صبرشان لبریز شد. سربازان آمریکایی گردان ب فکر می کردند اعزام شده اند تا در جبهه غربی علیه آلمان ها بجنگند. اما، ٣ ماه پس از ١١ نوامبر ١٩١٨ و امضای ترک مخاصمه که به جنگ جهانی اول پایان داد، آنها همچنان در مناطق وسیع شمال روسیه با انقلابی های بلشویک درگیر بودند. بسیاری از رفقای آنها درحین گذر طولانی از اقیانوس اطلس، در راه رسیدن به بندر روسی آرخانگلسک به تب مبتلا شده و از بین رفتند. برخی دیگر درحین نبرد علیه دشمنی تلف شدند که مورد حمایت مردمی بودند که در شناسایی مرداب ها و زمین های گل آلود و جنگل های کاج به آنها کمک می کردند. بیشتر این سربازان خوب جنگیدند. اما، دولتشان آنها را به اشتباه انداخت، افسرانشان آنها را گمراه کردند و متحدانشان از آنها سوء استفاده نمودند. آنها در حالی که تجهیزات جنگی شان بدتر از حریف بود، در جنگی درگیر شدند که رسما پایان یافته بود.

نارضایتی در یک روز تقسیم جیره بروز کرد. سربازان گردان ب درحالی که در حال دریافت جیره خود به صف ایستاده بودند، دریافتند که جیره دریافتی برای مدت زمان رسیدن به نوبت بعدی کفایت نمی کند. یکی از سربازان به نام بیل هنکلمن خطاب به دیگران گفت: «نق زدن کافی است، باید کاری کرد». او و ٣ تن از همکارانش متنی نوشتند و آن را برای فرمانده هنگ فرستادند. در این متن نوشته شده بود که اگر تا ١٥ مارس از خدمت مرخص نشوند «از رودررویی با دشمن کاملا سرباز خواهند زد». هنکلمن که پیش از جنگ حرفه اش نقاشی بدنه خودرو در شرکت آمریکایی اتوتریمینگ در دیترویت بود، به دیگران گفت که خودش به تنهایی از خطوط دشمن عبور کرده و با در دست گرفتن یک پرچم سفید از بلشویک ها خواهد خواست به جنگ پایان دهند و بعد همراه با همدست هایش میدان نبرد را ترک کرد.

٣ روز بعد افسران واکنش نشان دادند. هنکلمن به اتهام خیانت، ترک خدمت و شورش، دربرابر یک دادگاه نظامی قرار گرفت. اینها اتهاماتی بود که مجازات مرگ داشت. او در جریان محاکمه پیراهن نظامی خود را پاره کرد و گفت: «به این شپش ها و لایه های چرک روی بدنم نگاه کنید. هیچ یک از شما درگیر با شپش و گرسنگی نیست».

واشنگتن و مسکودرجریان جنگ با یکدیگر متحد و پس از آن در دوران جنگ سرد رودرروی یکدیگر بودند، اما تنها رودررویی مستقیم آنها در یک قرن پیش در جریان درگیری آرخانگلسک رخ داد. این بخش غم انگیز از تاریخ آمریکا تقریبا به کلی از حافظه مردم کشور پاک شده است.

«واقعا اندوهبار ترین محل دنیا است»

در آغازجنگ جهانی اول، روسیه تزاری علیه آلمان ومتحدانش درکنار فرانسه، انگلستان و بعدا ایالات متحده جنگید. انقلاب اکتبر به این اتحاد پایان داد. در ٣ مارس ١٩١٨، قدرت نوپای بلشویک با آلمان عهدنامه صلح برست- لیتوفسک را امضاء کرد. این عهدنامه به آلمان امکان می داد که نیروهای خود را در جبهه غرب متمرکز کند وارتش سرخ را نیز قادرمی ساخت که نیروهای خود را برای دفاع از انقلاب علیه روس های سفید حامی رژِیم سرنگون شده تزاری به کار گیرد که ازحمایت انگلستان و فرانسه بهره می بردند. وودرو ویلسون، رئیس جمهوری ایالات متحده با اعزام حدود ٥٣٠٠ تن سرباز آمریکایی درپایان تابستان ١٩١٨ به شمال روسیه بر بی ثباتی موجود افزود. دستوراتی که این نیروها دریافت میکردند، غیردقیق ومتناقض بود. هنگ ٣٣٩ پیاده نظام موسوم به «مردان دیترویت» بیشترمرکب از ٣٨٠٠ کارگرصنایع خودروبود که درکناروکلای مالیاتی، کارگران کشاورزی وپیشه وران اهل میشیگان خدمت می کردند. آنها پس ازگذراندن دوره آموزش پیاده نظام یک ماهه در اردوگاه کاسترد شهربتل کریک، به نیویورک فرستاده ودرآنجا درژوئیه ١٩١٨ بمقصد انگلستان سوارکشتی شدند.

آنها فکر می کردند که به سوی جبهه غرب می روند. سنگرهای پوشیده از سیم خارداری که به طول ٧٢٠ کیلومتر بین سوئیس و دریای شمال قرار داشت. اما شایعاتی درمورد مقصدهای دیگر پخش شده بود. سرباز والتر مکنزی که شک داشت که نامه اش به وسیله بخش سانسور نظامی خوانده شود، به دوست دختر خود نوشت که برای اعلام این که در کجا بسرمی برد، از حروف رمز استفاده خوهد کرد: آ به معنای بلژیک ب انگلستان و ای روسیه خواهد بود. او از دوست دختر خود خواست که این حروف رمز را بخاطر بسپرد و نامه را ازبین ببرد اما او آن را نگهداشت.

کشتی در ٤ اوت ١٩١٨ در بندر لیورپول پهلو گرفت. دو هفته بعد، یکشنبه ١٨ اوت، درحالی که مکنزی در حال رفتن به کلیسا بود، فرمانده دستور داد که افراد برای توزیع لباس به خط شوند. افراد گروه مجهز به دستکش های پشمی و پوشش های ضخیم چرمی برای انگشت ها بودند. مکنزی در نامه ای خطاب به مادر خود نوشت: «ما هنوز درمورد مقصد خود اطلاعی نداریم، اما من تردید دارم که بخواهند ما را به ایتالیای آفتابی بفرستند». یک هفته بعد در نیو کاستل هنگ ٣٣٩ همراه با گردان های مهندسی، آمبولانس و خدمات پزشکی سوار بر ٣ کشتی بخاری شد و کمی بیش از یک هفته بعد به بندر آرخانگلسک رسید.

پس از چند روز طی مسیر در دریا، علایم گریپ اسپانیایی در سربازان ظاهر شد. همه گیری ای که در سال های ١٩١٨- ١٩١٩ بین ٢٠ تا ٤٠ میلیون تن را در دنیا کشت. تب به جان نیروهای نظامی افتاد، پزشکان از پس تعداد زیاد بیماران برنمی آمدند و دارو کمیاب شد. هنگامی که کشتی ها به مدار قطبی نزدیک شدند، خرس های قطبی و تپه های پوشیده از برف را دیدند و بعد کشتی ها به تنگه دریای سفید و سپس به رود دوینا وارد شدند.

در یک بعد از ظهر تاریک ٤ سپتامبر ١٩١٨، سربازان در بندر آرخانگلسک پا به خشکی گذاشتند. بندری با اسکله های کثیف و خیابان های گل آلود که یک کلیسا با گنبدی منقش به ستاره های طلایی بر متن آبی مشرف به آن بود. بندر یک ماه پیش از آن در جریان عملیاتی با مشارکت فرانسویان، انگلیسی ها و روس های سفید از بلشویک ها گرفته شده بود. سربازان آمریکایی درحالی که از خیابان ها می گذشتند، با موسیقی نظامی کشتی جنگی یو اس اس المپیا استقبال شدند. این ارکستر نظامی سرود جنگی دانشگاه میشیگان با عنوان «پیروزمندان» را می نواخت: «خوشامد به فاتحان شجاع، خوشامد به قهرمانان پیروز، خوشامد به میشیگان».

بزودی روس های گرسنه در جستجوی باقی مانده غذای نظامیان به زباله دان های کشتی هجوم بردند. ستوان چارلز رایان، که پیش از جنگ حرفه اش حسابداری بود، در خاطرات خود نوشت: «براستی اینجا اندوهبار ترین نقطه کره زمین است. من تاکنون چنین ترکیبی از انواع بوهای بد را استشمام نکرده بودم. مردم کثیف هستند و به نظر می آید که از گرسنگی در حال مرگند». ظرف دو هفته، ٤٠ سرباز دراثر ابتلا به گریپ اسپانیایی مردند. ستوان ادامه می دهد: «ما مردان زیادی را از دست دادیم که برخی از آنها دوستان خوبمان بودند».

همزمان با اعزام نیروها به آرخانگلسک، رئیس جمهوری ویلسون نیروهای دیگری را نیز به سیبری، در فاصله ٥٦٠٠ کیلومتری شرق آن اعزام کرد. مأموریت این نیروها کمک به ٤٠ هزار سرباز چک بود که در کنار نیروهای متحد جنگیده و اکنون می کوشیدند از روسیه بگریزند. هدف تعیین شده برای نیروی اعزامی به آرخانگلسک چندان روشن نبود. نیروهای هنگ ٣٣٩ در بدو ورود به روسیه فکر می کردند که کارشان حفاظت از انبارهای نظامی دربرابر حملات آلمان ها است. دولت ویلسون جای تردیدی باقی نگذاشته بود که ایالات متحده در جنگ داخلی روسیه دخالت نخواهد کرد و این امر به جای آن که در روسیه «یک قوت قلب باشد، به اغتشاش فکری افزوده بود» اما، ویلسون نیروهای آمریکایی را تحت فرماندهی انگلستان قرار داده بود و این درحالی بود که افسران انگلیسی برنامه های دیگری داشتند. آنها می خواستند نیروهای انگلیسی، آمریکایی و فرانسوی را به جنوب بفرستند تا به نیروهای چک بپیوندند و انقلاب روسیه را سرنگون کنند. همچنین، به محض این که هنگ ٣٣٩ پا روی اسکله بندر آرخانگلسک گذاشت، فردریک پول، ژنرال انگلیسی که فرمانده نیروهای زمینی بود، درخواست دو گردان آمریکایی تقویتی کرد. این نیروها چنان به سرعت به جبهه فرستاده شدند که فرصت بیرون آوردن تجهیزات زمستانی خود از انبار کشتی را نیافتند. آنها پالتوهای زمستانی پوست گوسفند خود را پس از نخستین برف های ماه اکتبر دریافت کردند.

نخستین گردان بیش از ٤٨٠ کیلومتر را در حاشیه رودخانه دوینا در مسیر جنوب- شرق پیمود و در حمله بی حاصل به شهر کوتلاس به نیروهای انگلیسی پیوست. گردان دیگر سوار واگن های باربری شد و تا وولوگدا پیش رفت که نقطه ای راهبردی در عرصه حمل و نقل است و در حدود ٤٥٠ کیلومتری آرخانگلسک قرار دارد. این محلی بود که نیروهای انگلیسی بیهوده تلاش می کردند آن را تصرف کنند. این عملیات مغایر با مأموریتی بود که رئیس جمهوری ویلسون برای آن مجوز داده بود، اما سرهنگ جرج استوارت، فرمانده هنگ ٣٣٩ بدون آن که واشنگتن واکنشی نشان دهد، از فرماندهی انگلیسی اطاعت کرد. چند روز پس از رسیدن، نیروهای بی تجربه آمریکایی با نیروهای بلشویک که مجهز به هواپیما و تجهیزات توپخانه ای بودند رودررو شدند. سربازان گردان مسلسل یک هفته را در زمین های گل آلود و مرطوبی گذراندند که تا زانویشان در آب فرو می رفت و از طلوع آفتاب در معرض تیر دشمن بودند و این نخستین نبرد علیه بلشویک ها، که آنها را «بولوس»(bolos ) می نامیدند یک کشته و ٣ مجروح بجا گذاشت و یک نفر دیگر هم براثر بمباران جان باخت. یکی از گردان های هنگ ٣٣٩ در پشت جبهه در آرخانگلسک باقی ماند. سربازان این گردان از فرصت برای دیدن فیلم های چارلی چاپلین و رقصیدن با پرستاران صلیب سرخ استفاده کردند.

افرادی کوشیدند پنهانی درباره صلح مذاکره کنند

دو ماه پس از رسیدن هنگ آمریکایی به روسیه، ترک مخاصمه امضاء شده در یک واگن قطار متوقف در جنگل کومپیین(در فرانسه.م) به جنگ در اروپا پایان داد و خیلی زود صدای سلاح ها در جبهه غرب نیز خاموش شد. سرباز مکنزی در فردای امضای عهدنامه ترک مخاصمه به مادرش نوشت: «می توان گفت که چشم انداز بازگشت پدیدار شده است». اما مردان هنگ ٣٣٩ خیلی زود دریافتند که برای آنها جنگ ادامه دارد. گروهبان کارلتون فاستر نیز دو هفته پس از ترک مخاصمه به مادر خود نوشت: «من نمی فهمم ما چرا هنوز اینجا هستیم، زیرا تا جایی که می دانم جنگ علیه آلمان بوده و نه روسیه. اگر این مردم می خواهند با یکدیگر بجنگند، این بما ربطی ندارد». افسران به زحمت می توانستند توضیح قانع کننده بدهند. سرهنگ جیمز راگلس، وابسته نظامی در آرخانگلسک، به ستاد ارتش هشدار داد که در نیروها ناآرامی وجود دارد. این امر به ژنرال جان پرشینگ، فرمانده نیروهای آمریکایی اطلاع داده شد.

دسامبر فرا رسید. طول روزها در آرخانگلسک بیش از ٤ ساعت نبود و سرما به منهای ٤٠ درجه سانتیگراد می رسید. سربازان نمی توانستند بیش از ١٥ دقیقه پیاپی نگهبانی بدهند. آنها با دیدن این که تعداد زیادی از واحدهای نظامی آمریکا تحت فرمان افسران انگلیسی هستند، چنان که سرهنگ راگلس در گزارش خود می نویسد، خود را «مورد سوء استفاده قرارگرفته برای هدف های خودخواهانه انگلستان در خاک روسیه» احساس می کردند. در لیورپول، سانسورچی های آمریکایی مأمور وارسی نامه هایی که سربازان آمریکایی برای نزدیکان خود می فرستادند از نظرات ضد انگلیسی سربازان شکایت می کردند. به نظر آنها این نحوه بیان «در شأن یک سرباز نبود». گروهبان توماس اف موران در نامه ای که به دست ممیزان افتاد تأکید می کرد که: «ایالات متحده خبری از آنچه که در اینجا می گذرد ندارد. درغیر این صورت بی تردید ما را از اینجا بیرون می کشید. ما برای منافع انگلیسی ها می جنگیم و خون پاک آمریکایی ها را فدای هدفی می کنیم که یقینا دولت آن را درک نمی کند».

بلشویک ها به این مخالفت ها دامن می زدند. ستوان برادلی تیلور در نامه ای به تاریخ دسامبر ١٩١٨ حکایت می کرد که آنها چگونه در خط جبهه آمریکایی ها را مورد خطاب قرار می دهند: «آمریکایی جوان، تو برای چه می جنگی؟ چرا تن به مرداب ها می دهی درحالی که انگلیسی ها راحت و آسوده در اقامتگاه های گرم خود نشسته اند؟». این نامه ضبط شد و به دست خانواده ستوان تیلور نرسید. شماره های روزنامه بلشویکی «د کال» (The Call) که شعار آن «کارگران همه کشورها متحد شوید» بود، در میان سربازان آمریکایی دست به دست می شد. در سراسر خط جبهه جزوه هایی پخش می شد که در آنها نوشته شده بود: «با بازوان نیرومند خود ساختار فاسد حکومت سرمایه دار خود را سرنگون کنید. خواستار بازگشت به خانه خود شوید». افسران می کوشیدند روحیه سربازان را بالا ببرند. در نوئل، هر سرباز ٥٠ سنت برای خرید شیرینی و تنقلات از فروشگاه نظامی انگلستان در آرخانگلسک دریافت کرد. صلیب سرخ هم به هرسرباز یک جفت جوراب داد که یک لنگه آن پرازکشمش، خرما، تنقلات وسیگار بود.

در ١٩ ژانویه ١٩١٩، بلشویک ها دست به حمله ای تعیین کننده زدند. آمریکایی ها که تا آن زمان با سربازانی کم آموزش دیده سروکار داشتند، مورد حمله ٤ هزار مرد قوی و جنگجو قرار گرفتند. روستایی که در ساحل رود واگا در آن اردو زده بودند به مدت ٣ روز هدف حمله توپخانه و مسلسل های بلشویک ها شد. آنها گریخته و با ٧٠٠ غیرنظامی که همراه داشتند ناگزیر شدند ٨٠ کیلومتر را بپیمایند. ٢٩ تن از آنها مردند، ٥٨ تن مجروح و ١٩ تن ناپدید شدند. درگزارش سرهنگ استوارت به ستاد ارتش نوشته شده بود که: «به نظر می آید که بیشتر ناپدیدشدگان مجروح شده و احتمالا از سرما مرده اند». سرهنگ راگلس وضعیت اطراف آرخانگلسک را وخیم گزارش کرد، تعداد کمی آمریکایی در جبهه ای پراکنده گسترده شده و دربرابر دشمنی قرار دارند که از نظر تسلیحات بر آنها برتری دارد و از روحیه بهتری نیز برخوردار است.

در ایالات متحده، به تدریج که خبرهای بد جبهه پخش می شد و روایت های مجروحان بازگشته به گوش ها می رسید، شوق جنگجویی فروکش می کرد. در فوریه ١٩١٩، هزاران تن از نزدیکان سربازان توماری امضاء کرده و به کنگره فرستادند و خواهان عقب نشینی از روسیه – یا تقویت نیروها و تدارکات- شدند. این خانواده ها با آن که درمورد «صداقت خدشه ناپذیر» نسبت به کشور خود سوگند می خوردند، از این شکایت می کردند که نیروهای حاضر در روسیه «نه فقط با مشکلات باورنکردنی دست به گریبانند، بلکه در معرض خطرهایی بزرگ نیز هستند». فرمانده هنگ ٣٣٩ آنقدر نامه از پدر و مادر هایی که می خواستند بدانند فرزندشان هنوز زنده است یا نه دریافت می کرد که آن را سیل آسا توصیف می نمود و می گفت: «در تقابل با مأموریتش است». او به ستاد ارتش فشار آورد که به روزنامه های دیترویت و شیکاگو اعلام کنند که وضعیت در آرخانگلسک تحت کنترل است.

روس های سفید نخستین کسانی بودند که شورش کردند. در ١١ دسامبر ١٩١٨، دو گردان از هنگ آرخانگلسک از اطاعت سرپیچی کرد. شورشیان در پادگان آلکساندر نوسکی سنگر بندی و به سوی نیروهای هوادار سلطنت تزاری آتش گشودند. آمریکایی ها که مأمور فرونشاندن شورش شده بودند، با مسلسل به پنجره ها تیراندازی کردند. سرانجام شورشیان با نشان دادن پرچم سفید تسلیم شدند. فرمانده روس به نیروها دستور داد که محرکان شورش را معرفی کنند و گفت در غیر این صورت از هر ١٠ تن یک نفر اعدام خواهد شد. ١٣ سرباز دربرابر دیوار نهاده شده و تیرباران شدند.

اول مارس ١٩١٩ نوبت به گردان دوم فرانسوی رسید که از حمایت از نیروهای آمریکایی در طول خط جبهه آرخانگلسک- ولوگدا سرپیچی کند. سرانجام فرانسویان پذیرفتند که تا محلی واقع در پشت جبهه پیش بیایند و در آنجا به باده گساری پرداختند و مست شدند و کمی بعد دست از جنگ کشیدند. در همان ماه، واحد نظامی ویژه رویال اسکاتز، مأمور گشت زنی در کرانه رود دوینا، از پس زدن انبوه برف برای رفتن به یک روستای همسایه و آتش زدن آن سرباز زد. بزودی بی انضباطی درمیان نیروهای آمریکایی حکم فرما شد. سربازان گردان آ کوشیدند جداگانه به مذاکره برای صلح با نظامیان اتحاد شوروی که رودرروی آنها بودند بپردازند. یکی از آنها، که ظاهرا فرزند یکی از مهاجران روس یا اسلاو بود، متنی برای متارکه جنگ به زبان روسی شکسته بسته نوشت. این متن بر روی سرکاغذ دارای نشان یک سازمان کاتولیکی به نام «شوالیه های کلمبوس» (Knights of Colombus) و مزین به پرچم آمریکا بود. او در این متن از تحریکات افسران انگلیسی و عدم حضور نیروهای آنها در جبهه شکایت کرده بود: «ما با شما فقط برای زنده ماندن می جنگیم. ازخواست شما برای سرنگونی رژیم تزاری حمایت نموده و آماده ایم در جهت منافع کارگران به شما کمک کنیم». در این متن که امضای «سربازان ایالات متحده» را پای خود داشت، تصریح شده بود که: «رفقای عزیز، ما به شما حمله نخواهیم کرد و اگر شما برای مدت دوماه و نیم از حمله به ما خودداری کنید، ما خاک روسیه را ترک می کنیم». معلوم نیست که آیا این پیام برای طرف ارسال شد یا نه.

با آن که گزارش هایی از افسران حاکی از آن بود که وضعیت را بهتر از آنچه که بود جلوه می دادند، سروان یوجین پرینس، مسئول اطلاع رسانی به وابسته نظامی آرخانگلسک، گزارش تندی درباره روحیه افراد نوشت. چند هفته بعد، آتش شورش در گردان ب، که هکلمن آغازگر آن بود، باز شعله ور شد. بیش از ٦٠ تن متن اخطاری که او نوشته بود را امضاء کردند. درواقع، هدف از این متن دریافتن این نکته بود که چه تعداد از سربازان خواهان چالش با سلسله مراتب نظامی هستند. شورشیان زمانی که دریافتند که می توانند روی نیروهایشان حساب کنند، شروع به برنامه ریزی برای خلع سلاح افسران، کنترل گردان و ترک جبهه کردند.

یکی از شورشیان، گروهبان سیلور پریش، درک نمی کرد که چرا وقتی جنگ با آلمان پایان یافته، او و دوستانش باید علیه جوانان روسی بجنگند. جوانانی که مانند خودشان کارگر معادن ذغال سنگ یا کارخانه ها بودند. او در خاطرات روزانه خود نوشت: «بیشتر کسانی که اینجا هستند نسبت به "بلشویک ها" نظر مهرآمیز دارند و من هم با آنها دشمنی ندارم». چند ماه پیش از آن، به واحدی که او در آن خدمت می کرد دستور داده شده بود که دهکده ای که تیراندازان دشمن در آن مخفی شده بودند را آتش بزنند. ساکنان دهکده به پای گروهبان افتاده و خواهان خودداری او از انجام این کار شده بودند. این کار بیهوده بود و سربازان خانه ها را آتش زدند. پریش در خاطرات خود نوشته بود: «دستور، دستور است». اما در پایان فوریه کاسه صبر او لبریز شد و با تأسف نوشت: «این زندگی چیزی جز مصیبت های پی درپی نیست». فرماندهان که امیدوار بودند تحرکات را در نطفه خفه کنند، بدون مجازات شورشیان گردان ب، آنها را از جبهه عقب کشیدند. در عوض، هکلمن قول داد از نفوذ خود برای آرام کردن شورشیان استفاده کند.

وضعیت غیرقابل تحمل برای رئیس جمهوری ویلسون

در بامداد ٣٠ مارس ١٩١٩، گردان آی در اردوگاهی واقع در اطراف آرخانگلسک در حال استراحت بود. سربازان در خوابگاه ها در کنار بخاری جمع شده بودند. احساس بی عدالتی برخی با گله و شکایت برخی دیگر درهم می آمیخت و خشم بالا می گرفت. آنها دربرابر باران، تگرگ، برف، راهپیمایی در مرداب ها و نهرها دوام آورده و رفقای خود را در نبردها ازدست داده بودند. بسیاری از آنها از کشور خود مقاله ای دریافت کرده بودند که به آنها اطلاع می داد یکی از سناتورها درمورد معقول بودن حضور نیروها در روسیه ابراز تردید کرده بود.

سرگروهبان این زمان نامناسب را برای دادن دستور بارگیری سورتمه ها و بازگشت به جبهه انتخاب کرد. سربازان از خروج از خوابگاه خودداری نموده و تهدید کردند که اگر واشنگتن زمانی برای عقب نشینی تعیین نکند، شورش خواهند کرد. سرهنگ استوارت که از شورش مطلع شده بود، سربازان را فراخواند و به آنها گفت که مجازات شورش اعدام است. او به آنها گفت: «ما چرا در روسیه می جنگیم؟» و با پذیرش این که پاسخ این سئوال را نمی داند افزود: «هرچه که باشد، حالا دلیل خوبی برای جنگیدن داریم. اگرنجنگیم، همه ازبین خواهیم رفت». بنابراین، سرهنگ بکسانی که هنوزبرعدم اطاعت اصرارداشتند دستور پیشروی داد. کسی از جای خود تکان نخورد. درعین حال، سربازان توانستند آزادی یکی ازشورشیان که پیش ازتوافق رفتن به جبهه زندانی شده بود را به دست آورند. آنها برخلاف میل خود سورتمه ها را بارگیری کرده واز سطح یخزده رود دوینا گذشتند وبقطاری رسیدند که آنها را به تیررس بلشویک ها می برد.

سانسور چی ها نتوانستند مانع از رسیدن خبر شورش شوند. روزنامه «گراند راپیدز هرالد» (Grand Rapids Herald) نوشت: «شورش در روسیه موجب نگرانی واشنگتن شده است. ناآرامی در هنگ ٣٣٩ به صورت بحرانی خطیر در می آید. سربازان می خواهند بدانند چه زمان بازمی گردند». وضعیت برای رییس جمهوری ویلسون غیرقابل تحمل شد. در ماه مارس، او در پاریس با ژنرال وایلدز پی ریچاردسون، که تازه به سمت فرمانده نیروهای آمریکایی در شمال روسیه منصوب شده بود دیدار کرد و به او دستور داد که نیروهای حاضر در آخانگلسک – به محض آب شدن یخ رودخانه- بازگردانده شوند. سربازان در ٨ آوریل ١٩١٩ از زبان سرهنگ استوارت از این موضوع آگاه شدند و او به آنها یادآوری کرد که تا آخرین روز باید از دستورات اطاعت کنند.

در پایان ژوئن، بیشتر نیروهای آمریکایی خاک روسیه را ترک کرده بودند. درمجموع ٦٠٨٣ تن در جنگ شمال روسیه شرکت کردند. از این عده، ١٤٤ تن در نبردها یا براثر جراحت ها کشته شدند. ١٠٠ تن دیگر براثر بیماری یا تصادف ازپا درآمدند یا خودکشی کردند، ٣٠٥ تن نیز که مورد اصابت گلوله یا ترکش خمپاره قرارگرفته بودند جان بدربردند. ارتش در پائیز بعد اجساد ١٢٠ تن را بازگرداند. زمانی که این اجساد به دیترویت رسید، صدای ناقوس ها در خیابان های ساکت طنین افکند. تئودور مک فایل، که برادرش در روسیه خدمت کرده بود، شاهد تشییع این اجساد بود. او به یاد می آورد که: «من به جسارت و بی پروایی این افراد که در شوم ترین منطقه دنیا جان خود را از دست دادند فکر می کردم». نیروهای انگلیسی هم در پایان ماه سپتامبر ١٩١٩ از آخانگلسک عقب نشینی کردند. بلشویک ها در فوریه ١٩٢٠ شهر را از دست آخرین روس های سفید خارج کردند. نیروهای اعزامی آمریکا به سیبری هم در سال ١٩٢٠ به طور کامل بازگردانده شد.

این عقب نشینی تحقیرآمیز منجر به جستجوی مسئول برای چنین شکستی شد. با کاوش در بایگانی های ملی، به گزارشی نظامی درمورد روند این جنگ اعلام نشده در داخل یک جنگ دیگر برمی خوریم. سروان هیو اس مارتین، در این گزارش خطاب به وابسته نظامی آرخانگلسک می نویسد: «درواقع، ما با بلشویسم می جنگیدیم. همه این را می دانستند. با این حال، هیچ یک از دولت های متحد هرگز اعتراف نکرد که مداخله نظامی با این هدف سیاسی بوده است (...) دریک روز، یک سرباز می توانست چندین پاسخ متناقض برای پرسش هایش بگیرد: چرا پس از پایان جنگ در جبهه غرب، در اینجا نگهداشته شده بود؟ (...) به چه دلیل ما با بلشویک ها می جنگیم؟ چرا نباید بگذاریم روسیه به امور خود بپردازد؟».

*این متن از مقاله ای که در نشریه وال استریت جورنال با عنوان: «زمانی که آمریکایی ها در پایان جنگ جهانی اول با روسیه جنگیدند و مغلوب شدند» برگرفته شده است. روایت این درگیری نظامی با روسیه برمبنای اسناد نظامی، گزارش های دولتی از طبقه بندی خارج شده، نامه، دفتر، فیلم و نیز خاطرات سربازان آمریکایی تدوین شده است.

MICHAEL M. PHILIPS


پایان دو دهه حضور امریکا درافغانستان؛ آخرین نظامیان امریکایی شب‌‌ هنگام کابل را ترک کردند:

واینهم ژنرال کریس دوناهو، آخرین "سربازآمریکایی" درحال خروج ازفرودگاه کابل، چندلحظه قبل ازپایان روز 30/8/2021 ویکروز زودترازپایان مهلت خروج!