تحليل اقتصاددان برجسته "ومشعشع" آمريكايي از آينده اقتصاد ايران
سایت فرارو: تاریخ: ۰۴ دی ۱۳۸۹
کشور ایران در 50 سال گذشته بسیار کمتر از حد توانایی خود عمل کرده؛ یعنی میتوانسته امروز وضعیت خیلی بهتری داشته باشد که از عوامل آن میتوان موارد زیر را نام برد: اتکای زیاد به انحصارها، اتکای زیاد به دادن یارانه مخصوصا به بعضی بخشهای خاص اقتصاد و اتکای بیش از حد به نفت.
ایران نیروی انسانی بسیار غنی دارد و باید از آن استفاده کند و نه از منابع طبیعی خود. متاسفانه تا الان ایران بیشتر روی توانایی تولید نفت خود اتکا كرده که بالاخره روزی به پایان خواهد رسید و آن زمان مجبور است که به دنبال جایگزینهایی برای آن بگردد.
یک مثال بسیار خوب که به نظر من ایران میتواند از آن به عنوان نمونه استفاده کند، کشور ترکیه است. در اقتصاد ترکیه اشکالات بسیار زیادی وجود دارد؛ ولی آنها در سالهای اخیر شاهد رشد بسیار سریع اقتصادی بودهاند. ترکیه توانسته است که تورم را کنترل کند، آنها قسمت دولتی اقتصادشان را اصلاح کردهاند و به تدریج در حال اصلاح بخش خصوصی هستند.
متاسفانه رشد ایران برای زمان نسبتا طولانی به کندی صورت گرفته است، ولی نگاه من به آینده ایران خوشبینانه است و امیدوارم که در دهه آینده به یکی از بازیگران اصلی صحنه تجارت بینالمللی تبدیل شود.
متن سخنرانی گری بکر در هشتمين کنفرانس بینالمللی مدیریت تهران
بـه آينـده ايـران خوشبينم
پروفسور گري بکر اقتصاددان برجسته آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد و فارغالتحصیل دانشگاههای پرینستون و شیکاگواست.
وی یکی از بنیانگذاران استفاده از اصول اقتصادی در زمینه مسائل جامعهشناسی و تاثیر متقابل رفتار و اقتصاد است. یکی از معروفترین نوشتههای او «نگاهی به رفتار از منظر اقتصاد» است که در ژورنالPolitical Economy به چاپ رسیده و در محافل بسیار زیادی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. پروفسور بکر نویسنده یکی از ستونهای مجله معتبر Business Week در حد فاصل سالهای 1985 تا 2004 و برنده جایزه «مدال ملی دانش» در کشور آمریکا در سال 2000 است. او اخیرا در هشتمین کنفرانس بینالمللی مدیریت که 27 تا 29 آذرماه در تهران برگزار شد، در خصوص اقتصاد ایران سخنرانی قابلتوجهی را با استفاده از ويدئو كنفرانس ارائه کرده است.
سلام به تمام حاضرین گرامی
خیلی متاسفم که نتوانستم شخصا برای ارائه این سخنرانی در ایران حضور پیدا کنم، مطمئنا اگر این امکان وجود داشت نتیجه بهتری از سخنرانی حاصل میشد، ولی من تمام تلاش خودم را انجام میدهم تا بتوانم مطالب مورد نظر را انتقال دهم.
بگذارید در همین ابتدای صحبت به این نکته اشاره کنم که من به هیچ وجه تخصصی در زمینه مسائل اقتصادی ایران ندارم و در نتیجه سعی میکنم چالشهایی را که امروز کشور ایران در مسیر دستیابی به توسعه و رشد سریع اقتصادی با آنها روبهرو است را به صورت سیستماتیک و کلی (General) مورد بحث و بررسی قرار بدهم.
در چند سال اخیر فعالیتهای خودم را روی بررسی فرآيند توسعه اقتصادی متمرکز کردهام و اخیرا هم در کنفرانسی که در چین به مناسبت سی امین سالگرد همکاری چین با بانک جهانی برپا شده در همین مورد صحبت کردم که امروز هم قصد دارم همین موضوع را در رابطه با ایران با شما مورد بررسی قرار دهم. البته تا حدی که دانش و اطلاعات من این اجازه را به من میدهد که امیدوارم این دانش و اطلاعات خیلی از شرایط واقعی اقتصاد ایران فاصله نداشته باشد. در همین راستا من ابتدا به ذکر نکاتی میپردازم که فکر میکنم در فرآيند توسعه اقتصادی نقش مهمی را ایفا میکنند و سپس چند اشتباهی که اکثر کشورهای در حال توسعه در تلاش برای دست یافتن به توسعه مرتکب آنها میشوند را متذكر ميشوم.
صحبتم را با ذکر این نکته آغاز میکنم که داشتن بازارهای رقابتی قوی، حداقل در بخشهای مهم اقتصاد یک کشور اولین و مهمترین لازمه دستیابی به توسعه اقتصادی پایدار است. درست است که در سالهای اخیر با توجه به بحران مالی جهانی، عکسالعملهای متعددی را نسبت به بازاریابی رقابتی به خصوص بازارهای مالی شاهد هستیم که البته بسیاری از این عکسالعملها و انتقادات هم بجا و قابلدفاع هستند، ولی اگر شما به کشورهایی که با سرعت زیادی در حال توسعه هستند نگاه کنید، کشورهایی مانند چین، هند و برزیل که من شخصا از چین و بزریل بازدید کردهام، همچنان به سمت خلق و حفظ بازارهای رقابتی و رقابت بازار محور حرکت میکنند، ولی آنها به این نکته پی بردهاند که برای دستیابی به توسعه اقتصادی ممکن است مجبور شوند، بعضی قسمتهای اقتصاد کشور را به شدت تحت کنترل داشته باشند، ولی در بسیاری ازقسمتهای اقتصاد، رقابت، بازار و رقابت در بخش خصوصی برای نیل به توسعه ضروری است.
وقتی صحبت از رقابت به پیش میآید نقش تجارت بینالمللی بسیار پررنگتر میشود که در این زمینه ایران دارای مشکلاتی است که باید حتما آنها را حل کند. بهتر است که من به صورت جامع در مورد این موضوعات صحبت کنم، اگر به کشورهای آسیایی نگاه کنید- از اين لحاظ کشورهای آسیایی را مثال میزنم چون کشورهایی مانند چین، کره، ژاپن، تایوان و هند در سالهای اخیر با سرعت زیادی به توسعه نسبی اقتصادی دست یافتهاند- چیزی که همه این کشورها در آن مشترک بودند، داشتن بخش خصوصی قدرتمندی بود که در تجارت جهانی کاملا درگیر بود و در نهایت هم سهم زیادی از این توسعه اقتصادی از همین بخش خصوصی بهوجود آمد.
وقتی به صادرات دقت کنید، متوجه میشوید که چین به برترین صادرکننده جهان تبدیل شده، کره با توجه به اینکه کشور کوچکی است سهم زیادی از صادرات بینالمللی را به خودش اختصاص داده و ژاپن هم که در بین پنج صادرکننده برتر دنیا قرار دارد، آنها تمرکز بر صادرات را انتخاب کردند {به عنوان ابزاری برای توسعه اقتصادی} جایی که مجبور بودند در سطح جهانی رقابت کنند، ولی در مقابل آنها هم امتیازات رقابتی مناسبی داشتند که در مورد مثالهای مطرح شده امتیاز اصلی نیروی کار ارزان قیمت بود که در کنار آن این کشورها توانستند امتیازات دیگری نیز به مرور زمان در تجارت کالاها ایجاد کنند که این امر نه تنها از طریق تجارت کالا بلکه از طریق واردات تکنولوژی که در کشورهای توسعه یافته تولید شده بود، اتفاق افتاد. در اصول کلاسیک تجارت بینالملل تاکید بر استفاده از امتیاز رقابتی نسبی است، یعنی شما کالایی را صادر میکنید که در تولید آن امتیاز رقابتی دارید و کالایی را وارد میکنید که سایر کشورها در تولید آن امتیاز رقابتی دارند و هیچ کس این اصول را نفی نمیکند، ولی عامل مهم دیگری که در این رابطه نباید فراموش کرد، واردات تکنولوژی است که بهترین ابزار برای انجام آن از شرکت در تجارت بینالمللی صادرات و واردات کالا و خدمات و همین طور جابهجایی دانشجویان است. همه کشورهایی که به آنها اشاره کردم این کار را انجام دادهاند، کره جنوبی یک مثال بسیار مناسب است، چون وقتی شما به دهه 1960 نگاه میکنید اقتصاد این کشور به مراتب از اقتصاد ایران فقیرتر بود، ولی امروز درآمد سرانه این کشور نزدیک به دو برابر کشور ایران است که این کشور را در بین کشورهای جهان در دهکهای نیمه بالایی قرار میدهد، اقتصاد کره به بزرگی چین یا هند نیست و از ژاپن هم بسیار کوچکتر است و توانسته در طول این سالها با تمرکز روی صادرات که تقریبا تمام آن هم توسط بخش خصوصی و شرکتهایی مانند هیوندای و سامسونگ انجام شده به این موفقیت دست پیدا کند. به همین دلیل به نظر من کره مثال بسیار خوبی است بهخصوص اینکه کره اصلا نفت ندارد و تمام سوخت مورد نیاز خود را وارد میکند.
نکته دیگری که در فرآيند توسعه اقتصادی بسیار مهم است، این است که یک کشور برای اینکه بتواند به توسعه اقتصادی دست پیدا کند مجبور نیست در همه زمینههای اقتصادی به صورت کاملا درست عمل کند، به عبارت دیگر شما میتوانید بخشهای قوی اقتصادی داشته باشید که کاملا رقابتی بوده و در تجارت بینالمللی حضور پررنگ داشته باشند و در همان زمان هم قسمتهای مهمی از اقتصاد کشور را توسط قوانین سخت تحت کنترل و مالکیت دولتی داشته باشید و باز هم به توسعه اقتصادی دست پید اکنید. به نظر من این درس مهمی است که مثالهای مطرح شده بهخصوص کشور چین آن را به ما میآموزند، برای مثال در کشور چین بیش از نیمی از بنگاههای غیرکشاورزی تحت کنترل دولت مرکزی قرار دارند که این رقم بسیار بالا است و من فکر نمیکنم کشور چین بتواند با این رقم به رشد خود ادامه دهد، ولی با این حال تاکنون موفق شدهاند با حفظ این شرایط به رشد بسیار خوبی دست پیدا کنند.
از طرف دیگر تقریبا تمامی آمارها و مطالعات انجام شده حاکی از آن است که شرکتهای خصوصی بهرهوری بسیار بالاتری از شرکتهای دولتی در تمام دنیا دارند و بسیاری از شرکتهای دولتی بهرغم استفاده از وامهای یارانهای همچنان زیانده بوده و کارآیی مناسبی ندارد، علاوهبر اینها دلایل سیاسی زیادی نیز در تمام دولتها وجود دارد که باعث جلوگیری از کاهش سهم دولت از اقتصاد میشود، ولی با این حال، کشور چین توانسته است بهرغم وجود بخش عظیم اقتصاد دولتی که زیانده هم هست به رشد چشمگیری دست پیدا کند.
شما باید بتوانید چندین کار را به صورت همزمان در اقتصاد به صورت درست و کامل انجام دهید تا به توسعه دست پیدا کنید، ولی این چند کار باید مهمترین کارها باشند نه همه کارها، به همین دلیل شما نیازی به یک افتتاحیه بزرگ برای شروع همزمان تمام تغییرات در اقتصاد ندارید و این درسی است که در طول سالها به آن رسیدهایم و به طور قطع در شرایط اقتصادی امروز ایران این موضوع باید مد نظر قرار گیرد.
همه ما میدانیم که مونوپولی (انحصار تک قطبی) چه خصوصی و چه دولتی غیربهینه و غیرسازنده است و به نظر من رقابت بسیار مهمتر از مالکیت شرکتها است. رقابت بسیار مهم است، به همین دلیل، اگر دولت در یک بخش مانند ارتباطات (telecommunication) دارای انحصار باشد معمولا این شرکتها بسیار غیربهینه هستند، حالا اگر دولت همین انحصار را در اختیار شرکتهای خصوصی قرار دهد شما باز هم با حد بهینه فاصله خواهید داشت، ولی به جرات میتوان گفت که بهرهوری در این حالت از حالت اولیه بسیار بالاتر است، به همین دلیل شاید بهتر این باشد که به جای واگذاری انحصار از بخش دولتی به بخش خصوصی، در بین بخشها و شرکتهای دولتی رقابت ایجاد کنید. مثالی که من همواره در این بحث از آن استفاده میکنم مثال تحصیلات عالی در کشور آمریکا است، ما در آمریکا بیش از 3000 کالج و دانشگاه داریم که برای جذب دانشجویان با یکدیگر رقابت میکنند و 75 درصد از کل دانشجویان در کالجها و دانشگاههای دولتی ثبت نام میکنند. این دانشگاهها به شدت با یکدیگر رقابت میکنند، چون مالکیت آنها متعلق به دولت مرکزی نبوده و مالکیت محلی دارند و در نتیجه آنها نه تنها با یکدیگر بلکه با دانشگاههای بخش خصوصی هم رقابت میکنند و به همین دلیل است که آمریکا سیستم تحصیلات ابتدایی و متوسط چندان قدرتمندی ندارد، ولی در تحصیلات عالی کاملا پیشتاز است که آن هم ناشی از رقابت شدید در این بخش است.
امروزه اقتصادها بسیار وابسته به اطلاعات هستند، در اقتصاد مدرن اطلاعات حرف اول را میزند، اگر شما نتوانید حجم بالایی از اطلاعات، دانش و مهارتها را مدیریت کنید، وضعیت مناسبی نخواهید داشت و مطمئنا جزو کشورهای ثروتمند نخواهید شد. تاثیر این امر را میتوان در افزایش چشمگیر تقاضا برای آموزش عالی در دهههای گذشته مشاهده کرد که این اتفاق تقریبا در تمام دنیا قابلمشاهده است، جدای از میزان توسعه اقتصادی، منطقه، دهکهای درآمدی و غیره. درست است که درصد دانشجویان در کشورهای پیشرفته به مراتب بیش از سایر کشورهای دنیا است، ولی میتوان ادعا کرد که در این مدت این از میزان در تمام کشورها افزایش داشته و این افزایش در کشورهای در حال توسعه چندین برابر کشورهای توسعه یافته بوده است. من در دو سال گذشته بسیار در پی یافتن علت این پدیده تحقیق کردم و میتوان گفت که افزایش چشمگیر تقاضا برای آموزش عالی از رشد سریع تکنولوژی و جهانی شدن بهوجود آمده است که تقاضا را برای کارکنان متخصص افزایش داده است. وقتی شما یک صادرکنندهای هستید که برای تولید محصولات خود نیاز به تکنولوژیهای جدید دارید، دسترسی به نیروی آموزش دیده نقش مهمی را در موفقیت شما ایفا میکند که همین موضوع عامل اصلی افزایش تقاضا برای آموزش عالی است.
تاثیر این پدیده نیز در بین زنان بسیار بیشتر از مردان است، در کشورهای توسعه یافته تعداد زنانی که از دانشگاه فارغالتحصیل میشوند بیشتر از مردان است، به عنوان مثال، بیش از 60 درصد از کسانی که در دورههای 4 ساله در آمریکا مشغول به تحصیل هستند را زنان تشکیل میدهند که این آمار در اروپا و سایر کشورهای ثروتمند جهان نیز صدق میکند، البته این پدیده مختص کشورهاي ثروتمند نبوده و ما میبینیم که همین اتفاق در کشورهای دیگر مانند چین و برزیل هم تکرار میشود. پیشرفت زنان در آموزش عالی تاثیرات به سزایی در اقتصاد کشورها توسعه یافته داشته و خوشبختانه ایران هم در این زمینه توانسته خود را با جهان همگام سازد و تمام آمارهایی که از ایران میرسد حاکی از آن است که زنان بیشتر از مردان مشغول ادامه تحصیل در مقاطع بالا هستند. پس میتوان گفت که چه برای مردان و چه برای زنان تحصیلات عالی نقش مهمی را در توسعه کشور بازی میکند چون نه تنها باعث پرورش نیروهای متخصص میشود؛ بلکه به نوعی سرمایهگذاری در نیروی انسانی است چون تحصیلات والدین در تربیت فرزندان بسیار تاثیرگذار است.
یکی از موضوعاتی که تقریبا تمام کشورها با آن روبهرو هستند، هزینههای تحصیلات و آموزش به خصوص در مقاطع بالا است، من معتقد هستم که بخش زیادی از هزینههای تحصیل را باید خود دانشجویان پرداخت کنند چون در نهایت آنها هستند که در بلندمدت از این آموزشها بهره میبرند. از طرف دیگر، شما اگر به سایر کشورهاي مانند آمریکا، اروپا، کشورها آمریکای جنوبی و چین نگاه کنید، اتفاقی که طی سه دهه گذشته افتاده است این بوده که سهم افرادی که دارای تحصیلات عالی هستند از کل درآمد کشور بسیار افزایش یافته و درآمد این افراد به مراتب از کسانی که فقط تحصیلات متوسطه را تمام کردهاند بیشتر است. این موضوع نشاندهنده این امر است که در زمینه آموزش عالی اگر یک نمودار عرضه و تقاضا رسم میکنیم مشاهده میشود که تغییرات بهوجود آمده ناشی از افزایش تقاضا بوده است نه افزایش عرضه، به عبارت دیگر دلیل اصلی این بوده که افرادی که دارای تحصیلات بالاتر هستند از شرایط اقتصادی بسیار بهتری نسبت به افراد فاقد تحصیلات عالی برخوردارند. من مطمئن نیستم که تا به حال این تحقیق در ایران انجام شده باشد، ولی حتما باید سهم هر دسته مشخص شود، زیرا در تصمیمگیریها بسیار مهم است. البته من فرض میکنم که این شرایط در ایران هم صادق است چون ما میبینیم که تعداد بسیار زیادی از افراد نیز در ایران به ادامه تحصیل در داخل و خارج از کشور میپردازند. در نتیجه با توجه به مباحث مطرح شده میبینیم که از منظر بهرهوری وقتی به این موضوع نگاه کنیم مشخص میشود که خود دانشجویان باید در نهایت عهده دار حجم بیشتری از هزینهها باشند.
من هر وقت این موضوع را مطرح میکنم، در پاسخ میشنوم که پس تکلیف خانوادههای فقیر که توانایی پرداخت این هزینهها را ندارند چیست؟ و پاسخ من این است که راه حل این مشکل نه تنها دادن یارانه به همه اقشار نیست! بلکه حتی الزاما دادن یارانه به خانوادههای فقیر هم نیست، بلکه باید برنامهای طراحی كرد که طی آن افراد بتوانند مخارج تحصیل خود را قرض بگیرند و بعدا که درآمد مکفی پیدا کردند قرض خود را پرداخت کنند، بر اساس درآمدهای بالایی که در آینده خواهند داشت. این روشی است که بسیاری از کشورها مانند استرالیا، آمریکای لاتین و سایر کشورهای پیشرفته از آن استفاده میکنند، به جای اینکه به افرادی که در آینده بسیار موفق خواهند شد و معمولا از خانوادههای موفق هم میآیند یارانه پرداخت کنند، آنها را وادار میکنند که مخارج تحصیل خود را پرداخت کنند و فقط به کسانی که توانایی پرداخت هزینهها را ندارند کمک میکنند و این یکی از تغییراتی است که به نظر من در مسیر توسعه اقتصادی باید در فرآيند آموزش عالی ایجاد شود.
موضوع دیگری که بر میزان موفقیت کشورها در تجارت جهانی و نیز جایگاه آنها در سطح جهان بسیار تاثیرگذار است، نرخ تبدیل ارز است. نرخ تبدیل ارز بر میزان ثروت انباشته کشورها و نیز تورم آنها تاثیر بسزا دارد و از همین رو من طرفدار نرخ ارز انعطافپذیر هستم. من در سفر اخیرم به کشور چین به آنها هشدار دادم که بهرغم اینکه نرخ ارز ثابت تاکنون به نفع آنها عمل کرده است، ولی آنها باید به سمت یک سیستم ارزی انعطافپذیرتر حرکت کنند. آنها معادل 5/2 تریلیون دلار انواع سرمایه جمعآوری کردهاند، در حالی که به نظر من داشتن این میزان ذخیره به صورت اقتصادی منطقی نیست. یکی از مزایای داشتن نرخ ارز انعطافپذیر این است که مقدار واقعی نرخ تورم یک کشور را مشخص میکند به صورتی که نرخ ارز آنها تقریبا با همان شیبی که نرخ تورم بالا میرود، کاهش مییابد. به همین دلیل شما علائم بهتری از اوضاع اقتصادی کشور دریافت میکنید و در سیستم ارز انعطافپذیر نمیتوان تورم را پنهان كرد که این موضوع به نوبه خود باعث افزایش بهرهوری میشود. در این سیستم شما نه تنها از هزینههای وارد کردن کالا از کشورهای دیگر مطلع میشوید بلکه به سایر کشورها هم علائمی مبنی بر هزینههای خرید کالا از خودتان ارسال میکنید، من شنیده ام که دولت ایران از طریق قوانین ارزش ارز را تغییر میدهد و این کار به نظر من اشتباه است، آنها بایستی به جای این کار از سیستم ارز انعطافپذیر با یک نرخ مشخص استفاده کنند. البته این را هم بگویم که انجام این کار همیشه برای کشورها امری دشوار است، ولی امتیاز خوبی را برای کشورهای درگیر در تجارت بینالملل ایجاد میکند.
بسیاری از کشورها در ابتدای راه توسعه اقتصادی از یارانهها برای کالاهای مختلف استفاده میکنند که این یارانهها نه تنها به اقشار کم درآمد بلکه به اقشار متوسط و بالای جامعه نیز پرداخت میشود. بهخصوص در کشورهای اصلی تولیدکننده نفت مانند ایران، بنزین جزو کالاهایی است که به آن یارانه تعلق میگیرد، چون به نظر میرسد که تولید نفت (و نه پالایش آن) فرآيندی بسیار ارزان قیمت است. فکر میکنم در ایران قیمت هر گالن بنزین حدود 30 سنت باشد البته مطمئن نیستم چون باید چند واحد را تبدیل کنم، ولی به هر حال این قیمت به شدت کمتر از قیمت جهانی بنزین است و این بدان معنا است که با دادن یارانه به بنزین، در بازاری که میتوانید نفت را به قیمت خوبی به فروش برسانید آن را به دور میریزید. ممکن است بعضیها مدعی شوند که یارانهها راهی است برای کمک به فقرا ولی من با آنها مخالفم و میگویم که این راه بسیار بدی است، زیرا حداقل در این مثال، میتوان به جرات گفت که افراد فقیر یا ماشین ندارند یا اگر هم دارند آنقدر از آن استفاده نمیکنند در نتیجه حجم زیادی از یارانهها به سمت طبقات میانی و بالای جامعه میرود. به عبارت دیگر، میتوانم بگویم که با دادن یارانه به بنزین داریم به اقشار ضعیف کمک میکنیم، زیرا در این حالت نهتنها یارانهها به اقشار ضعیف نمیرسد بلکه داریم مصرف زیاد را تشویق میکنیم و همین طور استفاده از خودروهایی که مصرف سوخت بالایی دارند. به عبارت دیگر چون سوخت ارزان است شما همچنان از خودروهای قدیمی غیربهینه استفاده میکنید، ولی وقتی که قیمت بنزین به قیمت واقعی بازار نزدیک شود، مردم مجبور خواهند شد که خودروهای قدیمی خود را تعویض کرده و از خودروهایی استفاده کنند که مصرف کمتری دارند و مردم همچون رانندگی گران است، بیرویه رانندگی نمیکنند. در نتیجه نقش افزایش قیمت بنزین تا نزدیک قیمت بازار این است که باعث میشود استفاده از سوخت توسط تمامی اقشار جامعه بهینهتر شود.
در تمامی اقتصادهای دنیا وقتی صحبت از حذف یارانهها به میان میآید مقاومتهای زیادی وجود دارد که مطمئن هستم در ایران هم مانند سایر کشورهای دنیا اقتصاد سیاسی و لابیهای سیاسی در این موضوع نقش دارند. چون مردم میخواهند که یارانهها باقی بمانند چون وقتی شما چیزی را به مردم میدهید با سختی بسیاری میتوانید آن را از آنها پس بگیرید و به همین دلیل است که دولتها در زمینه دادن و حذف کردن یارانهها با احتیاط کامل عمل کنند زیرا شما ممکن است بگويید که این یارانهها کوتاهمدت است، ولی تجربه نشان داده که دائمی خواهند شد، چون مردم به آن اتکا میکنند و زندگی خود را حول آن میسازند و خیلی سخت است که شما بتوانید آن را از مردم بگیرید و به همین دلیل شما باید حذف یارانهها را به صورت تدریجی و در طول زمان انجام دهید، مثلا ممکن است بهتر باشد که ابتدا یارانههای بنزین را حذف کنید و به مرور زمان به سایر یارانهها بپردازید. من میدانم که در ایران علاوه بر بنزین کالاهای دیگری هم مشمول پرداخت یارانه میشوند مانند نان که کالایی اساسی برای قشر ضعیف به شمار میآید، به جای اینکه یارانه به کالاها پرداخت کنید یک راه بهتر آن است که سیستمی طراحی کنید که بتوانید بهوسیله آن به اقشار فقیر پرداختهای دقیق و هدفمند داشته باشید و به این صورت شما باعث افزایش مصرف از طریق پرداخت یارانه نشدهاید و کاری موثرتر انجام دادهاید و این در حالی است که در مثال بنزین شما نمیتوانید فقرا را هدف قرار دهید، شاید مثلا نان کالای بهتری باشد.
در حال حاضر در بسیاری از نقاط دنیا تحقیقاتی برای یافتن روشی که بتوان با آن فقرای واقعی را شناسایی كرد و برنامه انتقال درآمد را برای آنها اجرا کرد به طوری که مطمئن باشیم این درآمد واقعا در بین افراد فقیر توزیع میشود و نه افرادی که ادعا میکنند فقیر هستند، در حال انجام است، در همه تحقیقها نکته اساسی کیفیت اطلاعاتی است که جمع آوری میشود. یکی از راههایی که میتوان این موضوع را انجام داد این است که مثلا در مناطق روستایی از مردم هر محله بخواهیم که خودشان فقیرترینهای هر محله را مشخص کنند. نتایج تحقیقات انجام شده در این راستا نشان میدهد که این روش تا حدود زیادی در جوامع کوچک دقیق است. همچنین شما میتوانید به مواردی مانند نوع ماشین و خانه افراد به عنوان معیاری برای سنجش میزان ثروت آنها استفاده کنید . حدود دو هفته قبل در یکی از کارگاههای من یک تحقیق مطرح شد که در آن از این دو روش به صورت ترکیبی برای شناسایی فقرا در کشور اندونزی استفاده شده بود و نتایج حاصله از ترکیب این دو روش کاملا با آمارهایی که دولت گرفته بود تطابق داشت و حتی دقیقتر بود. اکثر مردم معتقدند که یارانهها بخشی ضروری در زندگی روزمره هستند، ولی واقعیت این است که یارانهها نه تنها ضروری نبوده بلکه کاملا غیربهینه بوده و راههایی بسیار بهتر و اثربخشتر هم وجود دارند که میتوانیم از طریق آنها به فقرا کمک کنیم.
آخرین نکتهای که میخواهم در پایان صحبتهایم به آن اشاره کنم این است که در این مسیر اکثر کشورها با این سوال مواجه میشوند که قوانین در بازار کار تا چه حد باید انعطافپذیر باشند. من فکر میکنم شما میتوانید طول زیادی از مسیر توسعه را بدون داشتن قوانین کار انعطافپذیر طی کنید و ایران این طول از مسیر را پشت سر گذاشته است. ایران کشور فقیری نیست و جزو کشورهای متوسط دنیا به شمار میآید، میتوان گفت که از کشوری مثل کره جنوبی خیلی عقبتر است ولی از بسیاری از کشورهای جهان مانند چین در درآمد سرانه وضعیت بهتری دارد. من فکر میکنم در موقعیت امروز ایران داشتن قوانین انعطافپذیر در بازار کار میتواند نقش بسیار مهمی ایفا کند، یعنی اینکه شرکتها بتوانند آزادانه انتخاب کنند که چه کسانی را استخدام کنند و چه کسانی را خارج کنند. اگر این چنین نشود شما شاهد این خواهید بود که شرکتهای بزرگ بسیار سخت نیروهای جدید را استخدام میکنند چون آنها میدانند که وقتی فردی را استخدام میکنند به این راحتی نمیتوانند او را اخراج کنند واین موضوع باعث کاهش بهرهوری سازمان آنها میشود و در نتیجه جوانانی که با دانش روز از دانشگاهها خارج میشوند بیکار باقی میمانند.
در کشورهایی مانند ایران که دارای بازار کار غنی هستند، شما یکی از دو حالت زیر را مشاهده میکنید: یا تعداد زیادی از جوانان تحصیل کرده در سازمانها مشغول به کار میشوند یا به مرور زمان اقتصادی غیررسمی یا اقتصاد زیر زمینی رشد میکند که این موضوع یکی از تبعات ناسالم نداشتن قوانین کار غیرانعطافپذیر است. به همین دلیل است که من فکر میکنم داشتن قوانین کار انعطافپذیر باعث میشود کشورها با سرعت بیشتری رشد و توسعه پیدا کنند. چین قوانین انعطافپذیر دارد، ولی هند هنوز قوانین سخت کنترلی دارد، ولی افرادی که در هند مسوولیت توسعه اقتصادی را بر عهده دارند به تدریج متوجه این امر شدهاند که برای ادامه مسیر رشد نیازمند قوانین انعطافپذیر در بازار کار خواهند بود، برزیل هم در همین جهت در حال حرکت است، یکی از کشورهایی که در این زمینه بسیار خوب عمل کرده است کشور همسایه ایران یعنی ترکیه است.
بگذارید صحبتهایم را جمعبندی کنم و در این جمعبندی میخواهم به ایران اشاره کنم و خواهش میکنم عدم اطلاع دقیق من از اوضاع ایران را ببخشید. جمعبندی کلی من این است که کشور ایران در 50 سال گذشته بسیار کمتر از حد توانایی خود عمل کرده، یعنی میتوانسته امروز وضعیت خیلی بهتری داشته باشد که از عوامل آن میتوان موارد زیر را نام برد: اتکای زیاد به انحصارهای دولتی و غیردولتی که به نظر من هر دوی آنها مضر است، ولی اگر بخواهم یکی را انتخاب کنم، میگویم انحصار غیردولتی چون حداقل بهینهتر عمل میکند، اتکای زیاد به دادن یارانه مخصوصا به بعضی بخشهای خاص اقتصاد، اتکای بیش از حد به نفت که مطمئن هستم، شما همه شنیدهاید که بعضیها نفت را یک نفرین برای اقتصاد مینامند. البته من بر این باورم که نفت برای اقتصاد نفرین نیست و میتواند محرک بسیار خوبی برای یک اقتصاد باشد، ولی متاسفانه برای بسیاری از کشورها نفت تبدیل به یک نفرین میشود زیرا سهل الوصول بودن آن و درآمدی که برای کشور ایجاد میکند، باعث میشود که این تصور در کشور بهوجود آید که مردم نیاز ندارد برای پیشرفت در سایر بخشهای اقتصادی هم تلاش کنند، در نتیجه بیشتر از آنکه مردم کشور از تواناییهای انسانی بهرهبرداری کنند از درآمد نفت بهرهبرداری میکنند.
به نظر من ایران نیروی انسانی بسیاری غنی دارد و باید از آن استفاده کند و نه از منابع طبیعی خود. متاسفانه تا الان ایران بیشتر روی توانایی تولید نفت خود اتکا كرده که بالاخره روزی به پایان خواهد رسید و آن زمان مجبور است که به دنبال جایگزینهایی برای آن بگردد. پس بهتر است قبل از اینکه نفت به اتمام برسد با خود فکر کنید که بسیار خوب است که درصد بالایی از درآمد سرانه ما را فروش نفت تامین میکند، ولی ما باید بتوانیم اقتصاد را طوری مدیریت کنیم که انگار نفت نداریم و وقتی موفق شدیم این کار را انجام دهیم درآمد نفت را به آن اضافه کنیم که در این حالت سرعت توسعه و رشد اقتصادی ما چندین برابر خواهد شد. پس میبینیم که نفت الزاما یک بلا نیست و میتوان به صورت بهینه از آن استفاده کرد، وقتی یک نفرین است که ما میبینیم در کشورهای تولیدکننده نفت حجم زیادی از منابع طبیعی به هدر میرود و چون من به هدر رفتن منابع خیلی حساس هستم، این موضوع مرا آزار میدهد، وقتی میبینم که ایران هم متاسفانه دچار این مشکل شده است.
یک مثال بسیار خوب که به نظر من ایران میتواند از آن به عنوان نمونه استفاده کند کشور ترکیه است، در اقتصاد ترکیه اشکالات بسیار زیادی وجود دارد، ولی آنها در سالهای اخیر شاهد رشد بسیار سریع اقتصادی بودهاند، البته من میدانم که ترکیه به دلیل موقعیت جغرافیایی از امتیازات بیشتر در دسترسی به بازارهای دنیا نسبت به ایران برخوردار است، ولی علاوه بر این موضوع باید بگویم که اصلاحات اقتصادی مناسبی نیز در سالهای اخیر انجام شده است، ترکیه توانسته است که تورم را کنترل کند، آنها قسمت دولتی اقتصادشان را اصلاح کردهاند و به تدریج در حال اصلاح بخش خصوصی هستند. دولت ترکیه در حال حاضر بسیار در بین مردم محبوب است و من مطمئن هستم که بخش زیادی از آن مربوط به عملکرد اقتصادی دولت است. ترکیه همسایه قدیمی ایران است و این دو سابقه تاریخی زیادی دارند و من معتقدم که ترکیه نمونهای است از آینده بالقوه ایران.
در آخر، من فکر میکنم که ایران توانایی، سرمایه انسانی، دانشجویان بسیار عالی و نیز سیستم آموزشی قدرتمندی دارد که میتواند این کشور را به یک کشور ثروتمند تبدیل کند. هنوز به این موقعیت نرسیده، ولی این امکان وجود دارد. متاسفانه رشد ایران برای زمان نسبتا طولانی به کندی صورت گرفته است، ولی نگاه من به آینده ایران خوشبینانه است و امیدوارم که در دهه آینده به یکی از بازیگران اصلی صحنه تجارت بینالمللی تبدیل شود و عضو جدیدی برای (BRIC(Brazil, Russia, India, China باشد و از این پس ما این گروه را BRIIC بنامیم؛ یعنی یک I برای Iran اضافه کنیم.