Tohtori Marx kuvaili yksien harjoittamaa toisten jotensakin kuppaamista siihen tapaan,että ”pääoma on kuollutta työtä, joka vampyyrien lailla elää vain imemällä elävää työtä, ja se elää sitä paremmin, mitä enemmän se sitä imee.”

sunnuntai 22. syyskuuta 2013

پیام علی نجاتی عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه به تمام کارگران کشور به منظور چاره یابی در اوضاع کنونی

20130921-205816.jpg
.
پیام علی نجاتی عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه
به تمام کارگران کشور
به منظور چاره یابی در اوضاع کنونی
۳۱ شهریور ۱۳۹۲
کارگران:
اکنون وخامت اوضاع اقتصادی کشور به حدی رسیده است که حتی مسئولان دولتی و نمایندگان بخش خصوصی، بسیاری از دست اندرکاران قبلی و آنهائی که کرسی های حکومت را تصاحب کرده اند همگی از اقتصاد ورشکسته و از هم گسیخته حرف می زنند، چنانکه گوئی از سیل یا زلزله سخن می گویند و گویا در ایجاد این وضعیت هیچ نقشی نداشته و صرفا تماشاگر بوده اند!
افت شدید تولید در صنایع نفت (کاهش صادرات به کمتر از یک سوم، کاهش فعالیت و تأخیر در اجرای پروژه های نفت و گاز و غیره)، سقوط تولید در صنایع خودرو سازی و فعالیت های پیرامونی آن (کاهش سطح تولید خودرو به حدود یک سوم سال پیش، بیکار شدن ۱۲۳۰۰۰ کارگر صنایع قطعه سازی و غیره)، بیکار سازی در صنایع فولاد و ذوب فلز، بیکاری بیش از یک میلیون کارگر در پروژه های عمرانی طی دو سال اخیر (براساس اظهارات کانون‌عالی انجمن‌های صنفی کارفرمایی)، کاهش فعالیت های ساختمانی، کاهش تولید صنایع غذائی، وضع فاجعه بار کشاورزی، ورشکستگی شمار زیادی از بنگاه ها و بسته شدن کارخانه ها و کارگاه ها، افزایش سرسام آور بدهی های پرداخت نشدۀ بنگاه ها و اشخاص به بانک ها و غیره تنها بیانگر جزئی از اقتصاد نابسامان کشور است.
فشار اصلی این نابسامانی بر دوش کارگران است، زیرا کارگران بزرگترین طبقۀ اجتماعی کشور و بزرگترین مولد ثروت در جامعه اند. با این حال مزد اکثریت قریب به اتفاق کارگران کمتر از نصف یا ثلث خط فقر است و این تازه هنگامی است که کاری داشته باشند یا اگر کار دارند مزدشان به موقع پرداخت شود و ماه ها و ماه ها به تعویق نیافتد! وضع میلیون ها بیکار که هر سال به گفتۀ رئیس جمهور جدید بیش از یک میلیون جویای کار به صفوف آنها افزوده می شود و اکثریت قریب به اتفاق آنها مستمری بیکاری یا کمک دیگری دریافت نمی کنند، از کارگران شاغل به مراتب بدتر است. وجود میلیون ها کودک کار محروم از تحصیل و شرایط عادی رشد جسمی و فکری که در معرض استثمار شدید و انواع خطرات و بیماری ها قرار دارند راز پنهانی نیست. همان طور که کسی نمی تواند منکر وجود ۴ میلیون معتاد (طبق مصاحبۀ محمود سریع القلم با آفتاب، ۶ مرداد ۱۳۹۲) و شمار روز افزون گدایان یا تهی دستانی شود که هر روزه کنار در سازمان ها و بنیادها یا مساجد و کوچه ها و خیابان ها برای دریافت کمک یا خواروباری به منظور سیر کردن شکم خود و خانواده شان صف می کشند.
تورم بالای ۴۰ درصد و آمارها و اطلاعات بدتر از اینها هر روز در رسانه های رسمی قابل خواندن، دیدن یا شنیدن است. بیان اینها برخلاف گفته های مقامات عالی کشور، سیاه نمائی نیست، اینها تنها نشانگر و شاخصی از واقعیات جامعه اند! البته در این واقعیت، بخش «سفید» و «رنگین» هم هست که به نمونه هائی از آن اشاره می کنیم:  
در همین وضعیت رکود اقتصادی و تورم شدید و کم سابقه، به نحوی باور نکردنی شاهد دو و نیم برابر شدن شاخص بورس سهام در طول یک سال گذشته هستیم. این شاخص بیانگر قیمت متوسط سهام عرضه شدۀ بنگاه ها در بورس است. شاخص بورس سهام از ۲۴۰۰۰ واحد در اول مرداد ۱۳۹۱ به بالای ۶۰۰۰۰ واحد در شهریور ماه ۱۳۹۲ رسیده یعنی دارائی سهامداران شرکت های ثبت شده در بورس در طول یکسال بیش از ۲٫۵ برابر شده است که بیانگر افزایشی بیش از ۱۵۰% در سال است. و این علاوه بر سود تقسیم شده ای است که سهامداران هر سال دریافت می کنند. حتی اگر کسی شاخص بورس و تغییرات آن را نشناسد به هر حال شاهد ساخته شدن ویلاها، کاخ های مجلل و آسمان خراش ها، هتل ها و تفریح گاه های افسانه های در کنار دریا و نقاط خوش آب و هوا، جولان خودروهای سوپر لوکس در خیابان ها، کشتی ها و قایق های تفریحی، هواپیماهای شخصی، حساب های بانکی میلیاردی در بانک های داخل و خارج و غیره و غیره هست که به اقلیتی انگشت شمار تعلق دارند. یعنی در کنار فقر سیاه، گرسنگی، بیکاری، بیماری، بی آیندگی میلیون ها و میلیون ها نفر شاهد افزایش ثروت میلیاردی اقلیتی یک درصدی یا کمتر، چه در شرایط رونق و چه در شرایط رکود اقتصادی،هستیم.
کمتر کسی می پرسد این ثروت های افسانه ای از کجا می آیند و علت این اختلاف شدید در سطح ثروت و درآمد چیست؟ بسیاری از نویسندگان و روشنفکران و حتی برخی از فعالان کارگری از جمعیت یک درصدی آمریکا که ۹۹ درصد مردم آن کشور و بسیاری از کارگران و زحمتکشان جهان را استثمار می کنند و بر آنها ستم روا می دارند حرف می زنند که سخن درستی است. اما اینها در مورد یک درصد یا کمتر از یک درصدی که در ایران همان نقش را دارند ساکت اند! وقتی که حرف از فقر و بیکاری و بی حقوقی کارگران و نابسامانی وضع اقتصاد زده می شود یا انگشت اتهام را به سوی نهادهای جهانی سرمایه داری مانند صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، سازمان جهانی تجارت و غیره متوجه می کنند یا بحث تحریم ها را به پیش می کشند. درست است که صندق بین المللی پول سیاست های اقتصادی ای را مورد تشویق و حمایت قرار می دهد که در جهت آزاد کردن قیمت ها، حذف یا کاهش یا «هدفمند کردن» یارانه ها، آزادی اخراج کارگران، حذف مزد حداقل و حتی حذف محدودیت قانونی ساعات کار هفتگی و اضافه کاری، حذف کمک های اجتماعی، کاهش بودجه های مربوط به آموزش و بهداشت عمومی، افزایش سال های کار برای بازنشستگی و غیره یا در یک کلام سیاست های نئولیبرالی باشند، اما صندوق بین المللی پول در همه جا و در همۀ شرایط توان تحمیل این سیاست ها را ندارد. یک عامل مهم تحمیل این سیاست ها وام خارجی بالای یک کشور و یا ناتوانی آن در انجام تعهدات مالی بین المللی است که در مورد ایران هیچ کدام از این دو شرط برقرار نیست: ایران وام خارجی زیادی (در مقابسه با کشورهای مشابه) ندارد و برخلاف یونان، پرتغال، اسپانیا و غیره در پرداخت تعهدات خارجی دچار مشکلی نیست. بدین سان اگر در ایران سیاست های نئولیبرالی اعمال می شود اساسا نه به خاطر تحمیل سیاست های پولی و اقتصادی از سوی  صندوق بین المللی پول بلکه ناشی از سیاست طبقۀ سرمایه دار ایران است. در مورد بانک جهانی نیز باید گفت که روابط این بانک مدت هاست که با ایران به حداقل رسیده و این بانک عملا سرمایه گذاری و وام چندانی به ایران اختصاص نمی دهد. در مورد سازمان جهانی تجارت نیز باید گفت که ایران عضو این سازمان نیست هر چند می کوشد به عضویت آن درآید و در این زمینه تلاش هائی از جمله در جهت حذف سیاست های حمایتی باید انجام دهد و می دهد.  
صرف نظر از سیاست خارجی خود دولت در زمینۀ تحریم ها، که اکنون ظاهرا در حال بازبینی آن هستند، باید گفت بسیاری از مقامات رسمی کشور تأیید می کنند که هرچند تحریم های خارجی نقش منفی در اقتصاد ایران داشته اند اما «مدیریت داخلی» نیز سهم بسزائی در این نابسامانی دارد. کارگران آگاه می دانند که این «مدیریت داخلی»، مدیریتی است که از جانب همان یک درصد یا کمتر از یک درصد جمعیت یعنی طبقۀ حاکم سرمایه دار یا بخشی از آن طبقه اعمال شده است. تغییر این مدیریت داخلی کشور در حوزۀ همان یک درصد جمعیت است و ربطی به اکثریت عظیم جامعه ندارد. به عبارت دیگر کارگران به هیچ رو نباید دچار این توهم شوند که گویا «تغییر مدیریت کشور» – که البته در چارچوب حفظ کلیت این مدیریت است –  به معنی تغییر و ارتقائی در وضعیت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی طبقۀ کارگر در ایران و یا نوید بخش تحولی در این جهت است. این هم راز پوشیده ای نیست که طبقۀ کارگر به رغم آنکه طبقۀ اکثریت جامعه است هیچ نقشی در سیاست ندارد و از طرف طبقۀ حاکم به بازی گرفته نمی شود مگر برای اینکه در تولید، کار بیشتر برای مزد کمتر انجام دهد و در سیاست، نقش سیاهی لشگر را بازی کند!
خلاصۀ کلام اینکه کارگران با وضعیت اقتصادی بحرانی بی سابقه و با شرایط سیاسی حادی روبرو هستند. ما کارگران برای هستی خود و آیندۀ خود و نسل های آینده، برای حل درست و پایدار بحران و سوق دادن جامعه به سمت پیشرفت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی باید دست به دست هم بدهیم و مشترکا چاره اندیشی کنیم. در یک کلام، کارگران و زحمتکشان باید تنها به نیروی مبارزۀ جمعی متحد خود پای بند باشند.
محورهای چاره اندیشی
شمار قابل توجهی از کارگران به این درک رسیده اند که برای دستیابی به خواست هایشان باید نه تنها به مسایل اقتصادی و اجتماعی بلکه به موضوعات سیاسی و فرهنگی نیز توجه کنند. زیرا کارگران و توده های زحمتکش تنها در شرایط تأمین حقوق سیاسی و شهروندی و در پرتو فرهنگی روشنگرانه و مترقی می توانند مبارزات خود را گسترش دهند و به خواست های اقتصادی و اجتماعی خود نیز به صورتی پایدار دست یابند. رویکرد کارگران به اقتصاد و سیاست و مبارزات آنها در این عرصه ها تنها هنگامی واقعا برای این طبقه ثمربخش خواهد بود که مبتنی بر استقلال سیاسی و تشکیلاتی خود کارگران و اتحاد آنان باشد، در غیر این صورت طبقات دیگر این تلاش ها را به سود خود مصادره خواهند کرد. در این راستا موارد زیر را که تا کنون به شکل های مختلف از سوی تشکل های کارگری مطرح شده است به عنوان چارچوبی برای بحث، چاره اندیشی و عمل به همۀ کارگران ارائه می دهیم با این امید که با هم اندیشی و همیاری به راهکارهای مشترکی برای دستیابی به خواست مشترک حداقل همۀ کارگران دست یابیم. روشن است که خواست های کارگران به موارد زیر محدود نمی شود و بسیاری از خواست های اقتصادی و دموکراتیک که در اینجا مجال بیان آنها نیست را دربر می گیرد که باید در این چاره اندیشی تعیین شوند.
مبارزه برای به رسمیت شناخته شدن ایجاد تشکل های مستقل کارگری، حق اعتصاب و اعتراض.
مبارزه برای به رسمیت شناختن مذاکرات دسته جمعی با نمایندگان منتخب کارگران در تمام مسایل مربوط به مزد، مزایا، سازماندهی کار، رفت و آمد، تغذیه، استراحت، انتقال، جابجائی و غیره.
مبارزه برای انعقاد قرارداد رسمی کار و حذف قراردادهای سفید امضا.
تلاش برای برخورداری تمامی بازنشستگان از یک زندگی مرفه و بدون دغدغه اقتصادی و رفع هرگونه تبعیض در پرداخت مستمری بازنشستگان و بهره مندی آنان از تامین اجتماعی و خدمات درمانی.
مبارزه برای افزایش مزد حداقل براساس هزینۀ متوسط خانوار شهری اعلام شده توسط بانک مرکزی. این مزد حداقل پایه باید همه ساله دست کم به تناسب تورم و رشد بارآوری متوسط کار افزایش یابد.
مبارزه برای تشکیل هیأت بازرسی کارگری منتخب کارگران برای نظارت بر شرایط کار، ایمنی، بهداشت و غیره.
مبارزه با اخراج و بیکارسازی.
مبارزه برای برقراری بیمۀ بیکاری برای همۀ کارگران بیکار و تازه واردان به بازار کار. پرداخت مستمری بیکاری مکفی به همۀ بیکاران تا زمان اشتغال.
تعمیم بیمه های اجتماعی به همۀ مزدبگیران در تمام رشته های تولیدی و خدماتی.
پشتیبانی از مبارزات دهقانان زحمتکش.
مبارزه با جنگ های امپریالیستی و تجاوزگرانه و پشتیبانی از تلاش های عادلانه برای صلح.